از دیگر مردم جهان چندان خبری ندارم و نمیدونم که آیا اونها هم مثل ما ایرانیها انیقدر دوچار تشتت آرا و عقیده هستند؟ در تمام سایتها و مقالات فارسی که نگاه میکنم نقد رای اسخونداری نمیبنم نه اینکه خودم را عقل کل بدوم نه ولی انچه شاهدش هستم ادامه تفکر و خود بزرگ بینی عده ای و دنباله روی تعدادی دیگر است نه کم و نه بیش.از قدیم الیام از همان اوانیکه خواندان را شروع کردم سالهای خیلی پیش سالهای 30 که بحبوبه روشنفکری و قلمزنی اساتید احزاب بود تا کنون این دور باطل ادامه داشته و هنوز هم گمان کنم که تا مدتها ادامه داشته باشد.بجز اندک معدودی مستقل الفکر.حالا چرا من اینجا شروع کردم بدرد دل اینود که میبینم هنوز ما پس از سی وسه سال نکبت جمهوری اسلامی داریم در فوائد و مضار حکومت پهلوی و اینکه آیا آنها دیکتاتور بودند و یا نه در همه سایتها سخن پراکنی میشود.هنوز من فکر میکنم که مردم ما پس از این همه راه درازی که از مشروطیت تا حالا طی شده و سیر آن برای مردم کشور ما میباید بسیار آموزنده بوده باشد ما نیاموخته ایم که چگونه مردمی هستیم؟مردم ایران در طول قرون و اعصار دیکتاتوری حکومتی از همون اول تاریخ و حتی زمان کورش کبیر (خیلی دمکرات که مردم ایران آنرا بتازگی کشف کرده) هیچوقتی از تاریخ کشورشون در دمکراسی سیر نکرده اند.تمام این روال تاریخی باعث بوجود آمدن مردمی مثل ما شده که هستیم!!!!ما هنوز یاد نگرفته ایم که اینقدر بخودمون برای چیزهائی که نیستیم کردیت ندهیم. با یک سردی تب 1000 درجه میکنیم و با یک گرمی بیحال از هم وا میرویم.من نمیخواهم آلان شروع کنم و تمام پدیدهای مثبت!!!!!!!مردمان را قطار کنم و لازم هم نمیبینم که تکرار کنم اگر هر ایرانی تا حالا پی به خصائل اخلاقی ملت کبیر ایران نبرده پس کلاهش پس معرکه است بقول شاعر معرف انکس که نداد که نداند که نداند در جهل مرکب ابد ادهر بماند.درست بهمان دلالیل تاریخی کشور باین سادگی دمکراسی پذیر نبوده و نخواهد بود مگراینکه شرایط کار اقتصاد و طرز تفکر مردم تغیر کند.طرز تفکر مردم یکشبه عوض نمیشود و سالیان دراز طول میکشد تا مردم عادت کنند که رفتارشان را عوض کنند.حالا پس از این مقدمه نسبتا طولانی برویم سر اصل مطلب که آیا دوران پهلویها برای مردم ایران خوب بوده یا نه؟بقول آمریکائها با در نظر گرفتن همه چیز بله و خیلی هم بله. چرا آیا ما میتوانستیم طور دیگری عمل کنم؟ خوب اگر میتونستیم پس چرا نکردیم؟نمونه کامل طرز فکر ما در زبان فارسی خود را کاملا نشان میدهد. این چند گانگی زبان که با بزرگتر و غریبه یک طور حرف میزنیم و با خودی جور دیگر استفاده از القاب و خطاب آقا و خانم به همه و گرنه بطرف بر میخوره، ادبیات زبان فارسی که هر کس مثلا از اشعار حافظ استنباط خودش را دارد.تعارف دورغ گوئی و افاده فروختن بدیگران وقس اعلی الهذی.من مثل آنهائیکه بتئوری توطعه معتقد به دست داشتن قدرتهای بزرگ در امور داخلی ایران و خاورمیانه هستند اعتقاد ندارم. البته بگفته پدر مرحومم که میگفت هرکس خر شد سوارش شو و فکر کنم که بیشتر هم وطنان ارجمند هم با آیمان باین فرموده فقط بفکر راندن خر خودشان هستند و لاغیر پس ما چرا از اجنبیان ایراد میگریم که آنها بما ملت مظلوم اجحاف کرده اند؟بستر این طرز تفکر طریقه مالکیت زمین در ایران بوده که همیشه بصورت اقطاع بوده (تا زمان قبل از پهلوی تمام املاک بطوراقطاع اداره میشده) هیچ ملکی متعلق بکسی یا مالکی نبوده و مالک کل همان شاه و یا حاکم کل ایران بوده و فقط ملک را حاکم در مقابل دریافت سهمی از قطاع به مالک موقت میداده که هر زمان حاکم میتوانسته که از مالک صلب مالکیت کند.چون کشور ایران در گذر زمان بدفعات دست بدست شده در نتیجه مالکین موقت که مسئول تهیه نفرات ارتش و سوروسات آنها بودند بدلیل عدم وابستگیشان به زمین (چون هیچگاه خود را مالک اصلی نمیدانستند) همیشه طرف کسی را میگرفتند که زورش بیشتر بوده و با این احتساب که طرف فاتح را بقول خودشان داشته باشند هر طرف که باد آمد بادش بدهند از همین جا آمده.این طریقه زندگی و اقتصاد تا عصر پهلوی ادامه داشته تا اینکه با تمرکز قدرت و اقتصاد در دست دولت مرکزی واستخراج نفت و دولتی بودن اینهمه در آمده حاصله از آن باعث مطلق العنان بودن دولت مرکزی ایران در حال حاضر هم هست.چرا مردم ایران اینقدر نسبت به مسائل ایران بی تفاوت است را بنظر من تنها میشود از این زاویه بررسی کرد که عده ای حالا در چقدرش من سرشته ندارم صاحب ملیونها دلار باد آورده شده اند و حاظر به از دست دادن آن نیستند تمام عمله قشون و مقامات امنیتی در این سفره عظیم دست تطاول دارند و باین سادگی دست بردار نیستند قدرتهای بزرگ نیز در زدودن حکومت اسلامی ایران هنوز هم نظر نیستند.در اپوزسیون باصطلاح خارج از کشور هم وزنی نداشته و ندارند و من فکر نمیکنم که هیچ گاه به نقطه مشترکی برسند. در اکثر انقلابهای جهان که حکومتهای دیکتاتور و خودکامه برچیده شده اند تغیر و سرنگونی دیکتاتور بجز دخالت قدرتهای بزرگ میسر نشده است. این دخالتها بصورتهای مختلف و کم و بیش از فشار های دیپلوماتیک و اقتصادی و حتی دخالت نظامی صورت گرفته.این خوش خیالی خام خواهد بود که ما تصور کنیم که حکومت اسلامی ایران هرگز با اصلاحات موافقت کند و یا در مقابل مردم بی سلاح ایران تسلیم شود. حکومت اسلامی با تکیه بر درآمد حاصله از فروش نفت و تجهیز اوباش ومزدوران سپاه پاسدار محتاج مردم ایران نیست. خامنه ای در راس حکومت از چنان نیرو و قدرتی برخوردار است که حتی محمدرضا شاه فاقد آن بود زیرا که خامنه ای نه تنها رهبر بلامنازع ایران است بلکه با قدرت و اعتبار مذهبی که دارد از قدرت شاهی فراتر است و حتی در کشورهای اسلامی هم کم بیش با توهم مردم مسلمان و خاصه خرجهای بی حساب و کتاب از نفوذ فراوانی برخوردار است.درست در رابطه با همین مسائل است که حکومت ایران قصد ساختن بمب اتم و نابودی اسرائیل را دارد. اسرائیل در روی دیگر سکه حکومت مذهبی ومدرن است که بقول مسلمانان با تصرف بناحق سرزمینهای مسلمین از صدر اسلام تا کنون در دشمنی با مسلمین تاریخ درازی دارد.از اول انقلاب اسلامی تا کنون خمینی و سپس خامنه ای هیچگاه قصدشان را از صدور انقلاب اسلامی بسایر جهان پنهان نکرده اند. حکومت اسلامی در صورت ابقاء تا آخرین نیروی موجود خود را صرف این هدف خواهد کرد زیرا که هر وقت عملا خلاف این را ابراز کنند علت وجود خود را عملا نفی کرده اند.یکی ازارکان دین اسلام و مذهب شیعه امر بمعرف و نهی از منکر و اعمال آن بزور و اشاعه دین الله است هر گاه مسلمین از این امور دست بکشند دیگر مسلمانی معنی نخواهد داشت دیگر آنکه حتی بفرض اینکه خامنه ای قصد کوتاه آمدن در مقابل غرب ومردم را داشته باشد همانطوریکه َشاه از مردم معذرت خواست ضعف نشان دهد اولین کسانی که او را بر زمین خواهند زد همان اطرافیان نزدیک او هستند نه بدلیل اینکه بانقلاب ایمان دارند بلکه طبق همان خاصیت ایرانی هر طرف که باد بوزد آنها زود تر خم میشوند.طریق دیگر آن ازدیاد نسل مسلمین با تولید مثل فراوان برای کنترل و بایمان اوردن اجباری سایرین، نمونه فلسطین نوار غزه که در حال ترکیدن از جمعیت و همچنین مهاجرت مردم مسلمان باروپا و کشورهای لیبرال دمکرات است جامعه ایران با مشخصات بالا در زمان حکومت سلسله پهلوی از عقب افتاده گی قرون و اعصار خصوصا در زمان محمد رضا شاه بوسیله بدست آوردن درآمد ارزی حاصله از نفت با سرعت بسیاری شروع بمدرنیزه شدن بی تناسب با رشد فرهنگی خود داشت.بیشترتن سهم از این مدرناسیون بطعب نصیب تهران و سپس شهرهای بزرگ شد با ورد انواع واردات از ماشین آلات گرفته تا وسائل لوکس و محصولات کشاورزی باعث رکورد تولیدات کشاورزی و مهاجرت بیرویه کشاورزان بشهرهای بزرگ مخصوصا تهران شد. روستائیان مهاجر بتهران در حاشیه شهر اقدام بساختن خانه های بدون پروانه و استفاده از آب و برق و گاز مجانی با دزدیدن آن کردند کمبود برق وآب ، ترافیک ناهنجار و سایر مشکلات از قبیل نبودن امکانات تخلیه و بارگیری در بنادر کشور که بعلت تاخیر در تخلیه کالا به مدت دو تا سه ماه در بیشتر مواقع باعث فساد کالاهای وارداتی و یا پرداخت جریمه هنگفت تاخیر تخلیه میشد.افزون بر همه نارضائی طیف وسیعی از روشنفکران چپ و ملی و مذهبیون مخالف با وجود کمیت کم ولی بدلیل نبودن نیروی متناسب طرفدار حکومت که از سالها تحت کنترل و سرکوب حکومت شاه اجازه فعالیت علنی نداشتند همه این موارد دست بدست هم داد و با باز شدن فضای سیاسی که با فشار کارتر ایجاد شده بود شروع به فعالیت کردند.در اولین سال زمامداری کارتر اینطور گمان میرفت که آمریکا فقط خواهان دمکراتزه کردن حکومت ایران و نه سرنگونی آن است ولی شاید در سیر حوادث بعدی و مطلع شدن از بیماری سرطان شاه وزبونی او در کنترل امور حاضر به مذاکره با مخالفین شاه طیف ملی مذهبی شدند و بنظر من آنها توانستند که آمریکا را بخوبی فریب داده و اینطور وانمود کردند که حکومت آینده ایران کاملا باصول دمکراسی و دوستی با مردم دنیا معتقد است. خمینی نه تنها توانست که آمریکا را فریب دهد بلکه سرتمام همراهان اصلی خود نیز کلاه گذاشت در این میان ملت ایران بزرگترین بازنده ماجرا بودند.و اما روشنفکران چپ که همگی از حزب توده ایران زائیده شده بودند درزمان شاه شاخه ای از آنها برای نشان دادن قهر انقلابی و قاطعیت در مبارزه که حزب توده ازآن بی بهره بود وبدین سبب همیشه در معرض اتهام بود دست به عمل مسلحانه زده بودند و با زدن بانک و ترور مامورین سازمان امنیت شاه و بعضی از مقامات آن باعث محبوبیتشان در میان دانشجویان جوان و سپس با وجود نابودی تقریبی در سالهای اولیه انقلاب از محبوبیت بسیاری در میان جوانان و دانشجویان برخورداربودند. نفرت سنتی چپ از رژیم سلطنتی باعث طرفداری آنان از رژیم تازه اسلامی شده بودکه با تصرف سفارت سابق آمریکا در تهران این طرفداری باوج رسید و حتی تا هم اکنون بنوعی ادامه دارد. برای عده ای از روشنفکران ما ماست همیشه سیاه است و در تحت هیچ شرایطی حاظر به پذیرفتن اشتباه نظر خود نیستند. با شروع جنگ ایران و عراق رژیم اسلامی که دولت لیبرال بنی صدر و دار و دسته جبهه ملی را مانع از اعمال قدرت کامل خود میدید و از طرفی رسالت و اعمال آنها را نیز دربوجود آمدن و استواری رژیم جدید تمام شده بود را بسادگی از کار برکنار کرد رفسنجانی که در آنزمان رئیس مجلس اسلامی بود عنوان کرد که بنی صدر را براحتی برکناری یک کدخدا از کار برکنار کرده.برای کسانی که در سالهای قبل از انقلاب از ایران دیدن کرده اند و یا ایرانیانی که آن سالها را بخاطر دارند شاید خیلی سخت باشد که قبول کنند که چگونه کشوری با آنهمه امکانات و مظاهر مدرن غربی از مدارس دادگستری مدرن بارها و کابارها دانسینگ ها مراکز تفریحی و اخلاق عمومی مهمتر از همه علاقه قلبی اکثر ایرانیان بزندگی در ایران چگونه اینطور تغیر کرد؟ برای انقلاب ایران دلایل بسیاری را میتوان شمرد ولی بنظر من مهمترین آنها عدم تجانس فرهنگی مناطق مختلف ایران و خصوصا تهران با سایر نقاط ایران بود. این ناهمگونی بطوری باعث نفرت و حسادت غیر تهرانیها بزبان تهرانی و فرهنگ آنان میشد که هنوز نیز دیده میشود. در نهایت همین حاشیه نشینان و محرومان زمان شاه بودند که با کینه و حسادتی فوق العاده دست بکشتار مقامات رژیم سابق و سپس نیروهای غیرمذهبی زدند.اول از پاکسازی ادارات از افراد رژیم سابق شروع کردند و سپس بپاکسازی لیبرلها ملی و مذهبی پرداختند بعد شروع به طرد مذهبیون و چپهای رادیکال کردند و دست آخر حساب چپهای طرفدار رژیم را تصفیه کردند در هر مرحله کسی از سایر گروها بآنان ایراد نگرفت و حتی مورد حمایت گروها نیز قرار گرفتند وقتی که در اول انقلاب شروع به کشتار سران رژیم سابق کردند این اعدامها مورد تائید سایر سازمانهای چپ قرار گرفت و حتی مدعی بودند که باید بیشتر کشت. در مورد تشکیل سپاه پاسداران چپ (فدائیان) میگفتند باید آنها را بسلاح سنگین مجهز کرد و ارتش شاهنشاهی را باید منحل کرد.شعار دیگر فدائیان "ارتش خلقی بپا میکنیم میهن خود را رها میکنیم" بود و حزب الله در جواب آنها میگفت "چریکهای فدائی سوسولهای آمریکائی دست نزدنید النگوهاتون میشکنه" بارها و بارها خودم شاهد بودم که حزب الهی ها وقتی بطرفداران نیروهای چپ مخصوصا فدائیان روبر میشدند از بچه های فدائی میخواستند که کف دستشان را نشان آنها بدهند و بچه های فدائی بدلیل داشتن دست بدون پینه کارگری خجالت میکشیدند که دستشان را نشان دهند و مورد تمسخر بچه های حزب الله قرار میگرفتند.در یک مورد بخاطر دارم که جلوی دانشگاه تهران یک حزب الهی با یک دختر خوشگل از بچه های تروتستکیست صحبت میکرد و دختره مثلا سعی میکرد که حزب الهی را روشن کند ولی حزب الهی که سرتا پا چشم شده بود و در سینه دختره زوم کرده بود از دختره پرسید اگر تو طرفدار طبقه کارگر هستی من تا حالا با زن همبستر نشده ام بیا و با من حال کن و دست دختره را گرفت و سعی میکرد که او را کشان کشان بطرف پیکانش که همان نزدیکی بود ببرد ، اگر من دخالت نکرده بودم و او از چنگ حزب الهی نجات نداده بودم شاید حزب الهی به آرزویش میرسید و دختره هم آگاه میشد که حزب الله و طبقه کارگر کیست.علت انقلاب سال 1979 ایران نه اسلام ، نه اقتصاد نه آزادی و دمکراسی بلکه اختلاف فرهنگی جامعه شهری با روستائی بود مدرناسیون بدون توجه به ریشه های موجود در جامعه ایران و ترکیب اقتصاد دولتی دست بدست هم داد و با انتخاب کارتر بسمت ریاست جمهوری در آمریکا و شعار حقوق بشر او دولت شاهنشاهی و شاه بی اراده بلرزه افتاد و بدون توجه بشرایط جامعه شروع به شل کردن کمربند امنیت رژیم کردند با نخست وزیری آموزگار و بعد شریف امامی اوضاع بدتر شد و هرچه که دولت شل تر میگرفت مخالفین جری تر میشدند.در زمان شریف امامی هر شب درست ساعت هشت شب زمان پخش خبر برق تهران قطع میشد و اینکار در تهران توسط فقط یکنفر در مرکز برق توانیر در فرح آباد تهران انجام میشد ولی دولت حتی سعی نکرد که او را شناسائی و دستگیر کند او مدتی پس از انقلاب دستمزد خدمتش به انقلاب را گرفت و توسط حکومت اسلامی اعدام شد!در تمام وزارتخانه های کشور و مخصوصا وزارت نفت که آنوقت هنوز وزارت نشده بود و شرکت نفت خوانده میشد وقتی برای اضافه دست مزد اعتصاب میکردند بلافاصله توسط دولت آموزگار مورد قبول واقع میشد و حتی حقوق ایام اعتصاب آنان نیز پرداخت میشد. اعتصاب و اعتراض بدولت و حتی شاه چنان مد شده بود که حتی در جلسات علنی و رادیوئی مجلسین شورای ملی و سنای منتخب شاه نیز با حرارتی هر چه بیشتر جریان داشت .گوئی که تمام این مردم تا حالا مخالف بوده اند ولی امکان بیان آنرا نداشته اند. ولی من که خودم در جریان اکثر تحولات کشور چه شخصا و چه با مطالعه فراوان از منابع مختلف بودم میدانستم که اکثریت مردمی که اکنون در مخالفت با شاه کف بر دهان آورده اند همگی خود زمانی نه چندان دور از مخلصان درگاه بوده اند.غرض از بیان مطالب بالا این نکته کلیدی بود که مردم ایران در زمان انقلاب و قبل از آن و شاید هم اکنون نیز واقعا نمیدانند که چه میخواهنند. بیشتر ازصد سال از انقلاب مشروطیت گذشته با نگاهی بسایر ملل و حتی همسایگان ایران میشود تفاوت آنها را با ما دید مثال مشخص ترکیه که زمانی سالها از ایران عقب تر بود حالا سالها از ما جلوتر است. کره جنوبی که بعد از ایران صنعت اتومبیل سازی را شروع کرد حالا کجاست و ما کجا چین که زمانی از همه جهان عقبتر بود حالا کجاست حتی بنگلادش و شاید بزودی عراق و افقانستان هم از ما جلو تر بروند. مشکل از کجاست من که فقط و فقط مشکل را از خودمان میبینم نه هیچ کس دیگر نه حکومت اسلامی که آنهم بخشی از خود ما مردم ایران است همانطور که حکومت سلطنتی پهلوی بود ولی متعلق به بخش شهر نشین و مدرن ایران بود که در آنزمان در اقلیت بودند.
Recently by moosh | Comments | Date |
---|---|---|
جنگ فرهنگی | 7 | Mar 12, 2010 |