در فیلم "شاهزاده ایران" Prince of Persia از مشاوری ایرانی "مهیاد توسی" که بصورت حرفه ای در هالیوود کمپانی "بومجن استودیوز" را اداره می کند استفاده شده بود.
این مشاوره حرفه ای نتیجه ی خوبی داشت. داستان فیلم بطور کلی بر محور ایران و امپراتوری ایران می گذرد و بر خلاف دیگر فیلمهای هالیوودی تصویری منفی ازایران نشان داده نشده.
در فیلم "خانه ای از شن و مه" House of Sand and Fog موضوع مشاوره خیلی جالب است، معلوم نیست طرف مشاوره کدام آدم "پرتی" بوده که ابتدایی ترین نکات را در خصوص مسائل مطرح شده در فیلم نمی دانسته.
در صحنه ای از فیلم سینی بزرگی از میوه قرار دارد و دوربین با حرکت از روی آن محتویاتش را نشان می دهد و ما ناگهان "سیر خام" را می بینیم که جزه میوه ها در سینی قرار داده شده!
غیر از مراسم سال تحویل و "سفره هفت سین" که آنهم بصورت نمادین و سمبلیک است، کدام یک از شما در طول زندگیتان سیر خام را در یک میهمانی جزء میوه ها و برای پذیرایی از میهمان گذاشته اید؟ و یا دیده اید که بگذارند؟
صرف اینکه داستان حول محور یک خانواده ایرانی مهاجر می گذرد قرار نیست مشاوره با "یاران عروس" فیلم صورت بگیرد.
گروه به اصطلاح "مشاوره" در مورد "جناب سرهنگ" فیلم، امرای ارتش شاهنشاهی مقیم اورنج کانتی بوده اند ولی "مشاور" قرار دادن "سیر" در "سینی" را نمی دانم!
درصحنه دیگری از فیلم جناب سرهنگ برای دلبری از عیال قاب عکسی را در جلوی چشم او می گیرد آنهم هنگام پختن غذا و با لوندی سرهنگانه ای می گوید:
"نادی جان تو که فکر نمی کنی بتونی یک غذا رو در یکروز درست کنی؟" و وقتی عیال در جواب لوندیهای جناب سرهنگ می گوید: "برو گمشو"، سرهنگ می گوید: "می دونی با کی داری صحبت می کنی؟ مردی که حداقل سه بار بغل دست شاهنشاه نشسته." و عکس خودش را در کنار "شاه" در جمعی چهار نفره و در حال میگساری نشان می دهد. این صحنه فیلم حذف شده ولی در "دی و دی" بعنوان "اسپشیال" در قسمتهای حذفی موجود است.
عکسی در قاب که جزه لوازم تزئینی است بدیوار و هر روز جلوی چشم همه ساکنین خانه را در آن حالت نشان دادن جز "دلبری سرهنگانه" چه می توان نامید.
تصویری مونتاژی که در فیلم قرار است حقیقی باشد.
"شاه" که حاضر بود با "شعبان جعفری" آن "تاجبخش" "مخ لس" عکس بگیرد ولی حاضر نمی شد با امرای ارتش جز در مراسم "سلام" عکس داشته باشد مبادا رویشان زیاد شود و از فاصله ایکه وزارت دربار تعیین می کرد نمی بایست بایشان نزدیک تر شد، حالا در کنار جناب سرهنگ و به سبک کافه "آقا رضا سهیلا". "پنج سیری" روی میز و بساط "دواخوری" دائر.
گویا مشاورین از گروه (به شاهنشاه عرض کردم این کار را نکنید اشتباه است) بوده اند. یکی نبود به این مشاورین که در لوس آنجلس فراوانند بگوید: دوستان این نوع "برخورد نزدیک از نوع سوم" روال کار اعلاحضرت نبود، ایشان سالی یکبار عکسی در سال نو و برای روی جلد مجلات با خانواده می گرفت و علاقه اش به عکسهای تکی خودش بود و تمام عکسهایی که اکنون می بینید و ایشان را در موقعیتهای کمی عادی تر زندگی روزانه نشان می دهد بعد ازانقلاب "رو شد" ولی در همین عکسها هم هیچ سرهنگی در کنار شاه نیست.
برای دقیق بودن مطلب عکسهای "سیر" و"سرهنگ" را در هنگام تماشای دوباره فیلم از صفحه ی مانیتور کامپیوتر عکاسی کردم.
عکسهای خانواده سلطنتی مثل موارد مشابه در تمام کشورهایی که نظام های کنترل کننده دارد از صد ها فیلتر گذر داده می شود, می بایست حریم سلطنت حفظ شود همانگونه که در واتیکان و کشورهای عربی و اصولا در "دربارها" رایج است و پذیرفته شده.
چند سال پیش بود که زنی سیاه پوست آمریکایی بمناسبتی ملکه انگلیس را درآغوش فشرد، و عکس این عمل عجیب در صفحه ی اول روزنامه ها جا گرفت و این اواخرهم عکس "میشل اوباما" با ملکه و ژست مهربان او مغایر با رسم ملاقات با "کوئین" ارزیابی شد.
در کشورهای اروپای غربی و امریکا شاهد عکسهای آزاد هم هستیم که چه بسا گرفتاریهایی را هم موجب می شود.
اگر عکس دست در گردن "پرزیدنت کلینتون" و "مونیکا لووینسکی" در آن مراسم سریع توسط خبر گزاریها و اینترنت پخش نمی شد.
خیلی مسائل می توانست شکل دیگری داشته باشد، ممکن بود قضیه حالا حالا ها "لو" نرود و بنابر این "ال گور" هم در مبارزات انتخاباتی دست حمایت "پرزیدنت کلینتون" را که بسویش دراز شده بود بخاطر محافظه کاری رد نکند و در نتیجه "بوش" پیروز نشود، و "یازدهم سپتامبری" بوجود نیاید که بخاطر اعاده حیثیت دو جنگ بوجود بیاید، و همینطور می شود مطالب پشت سرهم و "دست در گردن" بیاید. بنظر می رسد دست در گردن شدن چندان عاقبت خوشی ندارد پس نتیجه اینکه از این نوع لوندیها باید احتراز کرد و مشاورین بهتری برگزید.
برای بسیاری از ارتشیان, "شاه" تا آخر هم همچنان "بزرگ ارتشداران" بود.
و اتفاقا این نوع مردمی و خاکی نشان دادن ایشان برای جلب حمایت و خوش آمدن طرفداران سلطنت می بایست بااعتراض آنها روبرو شود یا حداقل بااعتراض امرای ارتش که در مقامات لشکری بالاتر از جناب "سرهنگ" بودند.
شعری عامیانه وجود دارد که طبقات و اصناف را در موقعیتهای مختلفی می گذارد، و از درجات ارتش هم "سرهنگ" انتخاب شده.
آن شعر در جایی می گوید: من زن سرهنگ نمی شم، چرا نمی شم, خوبم می شم...!
یکی دیگر از همین "سرهنگ"ها، مراتب ارادت خالصانه خود را با تشبیه " شاه" به "سنگ" در شعری آورده بود. شعری که بعد ازسوء قصد جمعه بیست بهمن و بمناسبت رفع خطر از وجود همایونی با قافیه ای "جفنگ" سروده بود:
!روز جمعه به بیستم بهمنگ!
خائنی زد به شاه تفنگ
!آن پدر سگ مگر نمی دانست
نرود میخ آهنین در سنگ
"با تغییری در نام یک فیلم ایرانی باید گفت: "همیشه پای یک سرهنگ در میان است. و این تمام ماجرا نیست، هنرپیشه زن ایرانی فیلم گفته بود: اگر این نقش به من داده نشود در این مملکت دموکراسی نیست!
بوی ناخوش "خود شیفتگی" که انتخاب "من" معیار وجود دموکراسی در جامه آمریکاست!
از قدیم می گفتند آب که سر بالا بره، قورباغه ابوعطا می خونه، حالا باید گفت:
"سیر" که جزء "میوه ها" شد
!قورباغه ابوعطا می خونه
Recently by Saeed Siadat | Comments | Date |
---|---|---|
نو کیسه گان و هُنر | 1 | Nov 26, 2012 |
کازابلانکا در دارالرحمه شیراز | 1 | Sep 22, 2012 |
اندر حکایت "کیش شخصیت" و سوراخ دعای "عِرفان" در شهر پر کرشمه فرشتگان! | - | Aug 01, 2012 |