گر جهتی، ز این عمر، کفاف عملی بود
ره راست بود، و اندوه کم، در مشرق ایزدان
بس در این مال تصرف، خانقانی در مجمع امر، اصالت می جوید
در رب عالمیت، هزاران بار، بس شورش، در جنب مردانگی
بر لب دلدار، هر کلمه، چون اتشی پر فروز
ز این جبر زمانه، نبود خواستار، و لیکن، امر غدالت، بس پدیدار
هر لغتی، در پنهانگر خود، بس اسرار
بر ملوک امر عدالت، ای جان پرور، بس خیال، و بس اسرار
ز این خداوند، هر قدمی، در ره، وجود بشریت
قدم دوم، مال من باشد، خداوند کار خود کرده، نوبت با منست
Recently by مسعود از امریکا | Comments | Date |
---|---|---|
مولـوی - "چه تدبیر ای مسلمانان که من خود را نمیدانم" | 19 | Feb 21, 2010 |
گر مولانا خدایت، ز این ره عشق، فراقت باشد | 17 | Feb 17, 2010 |
بوستان در یک دست، گلستان در دست دگر، ز این دیوان شمس در قلب، رها باش ای برادر، بس رها | 20 | Feb 16, 2010 |