در جان من ای دوست، شمس چون گوهری ناب
بر لب عشقان، ای بوسه ای زن، مرا بار و تو را بار
خداوندا، الهی تو را بر رحمت دوزخ
کاین اتش شمس، زبرزخ نباشد ای یار
گر مولانای من، افسرده ز دین پخش نباشد
پرهیز مدارا، کو لب تشنه شود بار
تو جان منی، عمر منی، ریشه زیستن
عشق تو مرا، چو بلبلی سوخته، کج بیاذار
ای مولانای من، شمس تو دیگر
در دیار الهی بود، مگذار دریغا، ای روح من، چون تو بود یار
Recently by مسعود از امریکا | Comments | Date |
---|---|---|
مولـوی - "چه تدبیر ای مسلمانان که من خود را نمیدانم" | 19 | Feb 21, 2010 |
گر مولانا خدایت، ز این ره عشق، فراقت باشد | 17 | Feb 17, 2010 |
بوستان در یک دست، گلستان در دست دگر، ز این دیوان شمس در قلب، رها باش ای برادر، بس رها | 20 | Feb 16, 2010 |