چنگ سحر آميزت را بنواز
و آن مثلث نورانی نجات بخش را
بيدار کن!
اين زادگاه من است
زخم خورده و زيبا
می گذرد از سردترين شب زمين
از راه های يخ
جاده های جادو
و قلعه های سنگباران.
***
باور نکن ساقه ی ريحان را
تازيانه هميشه بوی زخم دارد
اسب بالدارت را بياور
خورشيد دريايي اکنون
از جاده های شيری می گذرد
بشتاب !
بگذار فراموش کنم
کندوهای ويران شده
عسل های تلخ
و عطر های فرو ريخته
در مرداب را.
***
بنواز!
زمين منتظر است
و بلوط های فراموش شده
برای سبز شدن بی تاب اند
مرا از حلقه های مهر عبور بده
تا آن ساحل گمشده در توفان را
پيدا کنم.
***
تنها پيامبران می گويند
«هيچ وقت!»
تو را دوست دارم
که هر روز دوباره عاشقم می شوی.
دوباره عاشق شو!
بگذار خورشيد
از پشت ماه بدر آيد
و طلسم سی ساله بشکند
***
خورشيد که بيايد
گل نيلوفر بر فراز زيباترين قلب جهان
آبی می شود
دلفين های سرگردان
به مرگ فکر نمی کنند
گاوی با چشمان نارنجی می خندد
و خرس کوچک سفيد
بر ستاره قطبی تاب می خورد
***
بشتاب !
ميان تازيانه و لبخند راهی نيست
هفتم فوريه 2009
[1]شکوه ميرزادگي
shokooh@shokoohmirzadegi.com [2]
Recently by shokooh.pasargad | Comments | Date |
---|---|---|
روز کورش بزرگ | 13 | Oct 15, 2012 |
دیوار جهنم زنان بلندتر می شود | 7 | Aug 10, 2012 |
حق حذف؟ | 11 | May 05, 2012 |
Links:
[1] mailto:shokooh@shokoohmirzadegi.com
[2] mailto:shokooh@shokoohmirzadegi.com