دستان تو مرا
از ترکه های سیب
مجنون بریده اند
شاید زنند به رنگ
آن کهنه توت را
پیوند سیب سرخ.
پاهای خرد من
همراه اشک چشم
و هق هقی خفه
و آه مادرم
در پای زور تو
باری، دویده اند
تا قلعه های دیو
برپا بنام حق
اما برای دیو؛
شاید مگر ترا
شه توت تازه ای
زاید ز روی من
رونق همی دهد
بازار کهنه را.
باری، ستممدار؛
دانی در آن سرای
چسبیده بر درخت
بر من چه رفته است؟
در تیره های شب
در گرد روز ها
در قلب مادرم
تیری نشسته است؟
دانی چه زخمها
بر ریشه ام نشست؟
اندیشه ام بسوخت
از ظلم آن کشیش
زیر نگاه تو
در دود آه ها؟
بازار تو مگر
دلال زخمهاست؟
بازار دردها ست؟
گرمای خانه
والا پدر بدم.
مرغی که خیزدش
در هر سحر بدم.
با بردن منت
شوری به خانه مرد.
یک شعله در گذشت.
سیر فسانه مرد.
فرهنگ من گسست.
یک جسم بی روان
بر جای من نشست.
اینسان چرا کنون
این روح جن زده
در پیکری غمین
نه سیب سرخ و نه
توت سپیدروی
بیرون فکنده ای:
رگبار طعنه ها
باران به سر مرا ست؟
چشمان تو ندید
این اشک و آه من
روز سیاه من
در آن سرای زشت
کاستاده او به پا
با ظلم دولتی
با نام کدخدا؟
بازار تیره کار
بازار برده دار
کی تخته می کنی
باری، ستممدار؟
این وعده های پوچ
مانند خنده ات
بر روی سرخ ما
از رنگ و بوی خوش
دیگر فتاده اند.
اکتبر 2004
اتاوا
Recently by Manoucher Avaznia | Comments | Date |
---|---|---|
زیر و زبر | 6 | Nov 11, 2012 |
مگس | - | Nov 03, 2012 |
شیرین کار | - | Oct 21, 2012 |