Published on Iranian.com (//legacy.iranian.com/main)

همون دیوونه

 همون دیوونه
by HaNi
07-Sep-2008
 

دیگه شدم همونی که یه روز بهش میخندیدم
با انگشت نشونش دادم وقتی‌ اونو دیدم

یادم میاد حرف میزد، مخاتبش در و دیوار
پوزخندی میزدم، تو دل می‌گفتم‌ای بیکار و بی‌ آر

یادم میاد به هر طرف نگاه میکرد، گاهی لبخند میزد
گاهی آه می‌کشید، گاهی یه قطره اشک کلی‌ برق میزد

گاهی سلام میکرد، حال و احوال میپرسید
دستشو باز میکرد، یه عکس، گاهی اونو میبوسید

گاهی گریه میکرد بعدش میخندید
گاهی وسط خنده ابروهاشو در هم می‌کشید

از ابری بودن هوا پر از شکایت بود
ولی‌ رقص زیر بارونش، پر از حکایت بود

دیدی شدم همونی که بهش میخندیدم
خودمو توی آینه دیدم و اینو فهمیدم

آره، اونی که بهش میخندیدم دیوونه بود
دلش پر از آرزو پر از بهونه بود

Balatarin
Share/Save/Bookmark

Recently by HaNiCommentsDate
مرگ و زندگی‌
2
Mar 12, 2010
بد از این همه سال
3
Mar 03, 2010
هر نفسی که فرو میرود مخل حیات است و چون برمیاید مقرب موت
10
Feb 26, 2010
more from HaNi

Source URL (retrieved on 12/08/2012 - 02:52): //legacy.iranian.com/main/blog/hani-4

 
© Copyright 1995-2010, Iranian LLC.   |    Archives   |    Contributors   |    About Us   |    Contact Us   |    Advertise With Us   |    Commenting & Submission Policy   |
|    Terms   |    Privacy   |    FAQ   |    Archive Homepage   |