در نگاه اول این سخن شاهپور بختیار که " از زمان ساسانی هر چه بر سر ایرانیان آمده است کار آخوندهای آن زمان و آخوندهای این زمان بوده است" (نقل به مضمون) کاملا منطقی می آید. حکومت منسوب به روحانیون بعد از انقلاب 57 سد جدی راه گروههای مدرن خواه بوده است. امروز هم هنوز حکومت میانه خوبی با مدرن خواهی ندارد. در بین اقشار بزرگی از روشنفکران ایده های متمایل به تطابق دین با مدرنیته مرتب به ارائه چهره نادرست از دین متهم می شوند. جالب اینجاست که این اتهام هم از سوی مذهبیون سنتی و هم از سوی گروههای لائیک متوجه این گروه است. عده ای هم اصرار دارند که کار این حکومت اتفاقا مطابق اسلام و نمایانگر خشونت آن است و اسلامی که از آن با نام اسلام نواندیشانه یاد می شود چیزی جز تقلب کاری نیست.
با این حال سلامت تاریخی این نوع گفته ها قابل مناقشه است. نقاطی در تاریخ بوده است که بخش هایی از روحانیون اتفاقا ضد سنت غلط جامعه و به نفع نیروهای مدرن خواه عمل کرده اند. تقابل روحانیون مدرن خواه و سنتی دقیقا از لحظات نخست جنبش مدرن خواهی ایران تا این لحظه برقرار بوده است. انقلاب مشروطه نمونه خوبی از حضور روحانیون در صف رهبری نیروهای مدرن خواه بود.
لزوم همراهی روحانیون با جنبش مدرن خواهی نکته ای بود که از مدت ها قبل مورد توجه و تایید روشنفکران نامدار آن دوران نظیر ملکم خان و سید جمال الدین اسدآبادی قرار گرفته بود. این دو در یادداشت های خود در روزنامه قانون که از روزنامه های رادیکال آن زمان بود مدام تلاش برای وارد کردن روحانیون به صحنه مبارزه داشتند. ملکم خان حتی می گفت که روحانیون تنها گروهی هستند که می توانند مدرنیته را به معنای واقعی بفهمند. اینکه او این گفته را از روی اعتقاد قلبی می گفت یا از روی مقاصد سیاسی را به حساب مورخین می گذاریم منتهی همین بس که حتی روشنفکران ما نیز تردیدی نداشتند که "مدرنیته ایرانی" بدون روحانیت محکوم به شکست خواهد بود.
صحبت کردن از نگاه روحانیت تحول خواه به مشروطه بدون ذکر نام نابغه ای به نام علامه نائینی بی ارزش است. در مورد این نخبه فقهی و فرهنگی کشورمان باید بیشتر نوشت شود. فعلا همین بش که وی پاسخی درخور به رساله شیخ فضل الله نوری در نقد مشروطه داد و با هنرمندی توانست به مشروطیت وجهه مقبول حوزوی و مشروعیت فقهی بدهد. معروف است که وی بعد از اعدام شیخ فضل الله نوری در پاسخ به تندروی ها حرفش را پس گرفت ولی دست کم در نقطه ای وی نظراتی داشت که بر تطابق کامل مشروطه با دین استوار بود. رساله او اولین تلاش برای ایجاد مشروعیت حوزوی مشروطه بود..
در صف رهبری مشروطه هم آیات عظام طباطبایی و نائینی دو چهره ای هستند که حتی بعد از پیروزی مشروطه و ظهور برخی تندروی ها پیوند خود با مشروطه را نیز قطع نکردند.
بنابراین نه تنها تمام روحانیت ضد مدرن خواهی نبوده است بلکه بخش هایی از آن در این نقطه از تاریخ در مقابل حکومت سنتی شاهنشاهی ایستادند و خواستار برقراری حکومت قانون شدند. جالب آنجاست که آنچه نهایتا جنبش جوان مشروطه خواهی ما را نابود کرد اتفاقا روحانیت مدرن یا حتی روحانیت سنتی نبود بلکه ظهور ورسیونی جدیدی از مدرنیته بود که مدرنیته را بدون حکومت قانون می خواست. همان مدرنیته رضاخانی ای که تا زمان انقلاب اسلامی بر ساختارهای جامعه ما حاکم بود.
Recently by oazadi | Comments | Date |
---|---|---|
از تخریب گنجی بترسیم | 22 | Oct 16, 2008 |
خودمان را گول نزنیم | 7 | Aug 20, 2008 |
عدالت ایرانی و عدالت اسرائیلی | 4 | Aug 17, 2008 |