شب دیجوردراز است؛ پگهی باید کرد.
راه گفتار ببسته است؛ نگهی باید کرد.
چشم روشن نتوان داشت ز خور فلسفه ای
دیده سوی ضیئ ماه مهی باید کرد.
چهره بر خاک در دوست بباید سایید
فکر دریوزه ز استاد چنین کارگهی باید کرد.
می شادی به خم سینه بباید افکند
فکر سجده به گه صبحگهی باید کرد.
بارها بست بباید به طلبکاری روش
فکرت همرهی پور رهی باید کرد.
طبع مجموع بباید به ره کعبۀ وصل
حذر از وسوسه های گنهی باید کرد.
گره ار باز توان کرد ز زلفی، بشتاب؛
پنجه را حلقه به گیس سیهی باید کرد.
دیدۀ راه به پیرانه سری باید دوخت؛
و ز کردار خوشش بارگهی باید کرد.
از در باغچۀ چهری ما جز سخن عشق مبین
اگر از روزن کلکش نگهی باید کرد.
دوم دسامبر 2004
اتاوا
Recently by Manoucher Avaznia | Comments | Date |
---|---|---|
زیر و زبر | 6 | Nov 11, 2012 |
مگس | - | Nov 03, 2012 |
شیرین کار | - | Oct 21, 2012 |