Published on Iranian.com (//legacy.iranian.com/main)

پاس سخن

Manoucher Avaznia
by Manoucher Avaznia
15-Jul-2008
 

من روشنی رخت ز روزن دیدم

روی چو مهت به هر نفس زن دیدم

از خانه به کوچه چون همی گام زدم

بس کشتۀ عشق تو به برزن دیدم

 

ای دل؛ تو اگر بهوش بودی،

عمری به از این خموش بودی.

گر راه شکیب کرده بودی درپیش

خود جایگه سروش بودی.

 

بر ماه سپهر چشم همی داشتمی

روی مه خود قرص او انگاشتمی

دردا که چون نیک نظر دوختمی

داس خم او قامتم انگاشتمی.

 

در روز نخست با تو پیمان بستم

تا دور کنون من این سخن نشکستم

تا پاس تقدس سخن بگزارم

درویش صفت به فقر خود دل بستم.

 

پیش از من و تو بودنیها بوده ست

هم دهر بهم استخوان فرسوده ست

بعد از من و تو نیز جدل خواهد بود

آن گونه بود که پیش از اینها بوده ست.

 

ما نقش رخ دوست به شمعت دیدیم

پروانه صفت به گرد او گردیدیم

در گرمی مهر او چنان گرم شدیم

کز سوختن گوهر جان خندیدیم.

Balatarin
Share/Save/Bookmark

Recently by Manoucher AvazniaCommentsDate
زیر و زبر
6
Nov 11, 2012
مگس
-
Nov 03, 2012
شیرین کار
-
Oct 21, 2012
more from Manoucher Avaznia

Source URL (retrieved on 12/08/2012 - 00:48): //legacy.iranian.com/main/blog/manoucher-avaznia-61

 
© Copyright 1995-2010, Iranian LLC.   |    Archives   |    Contributors   |    About Us   |    Contact Us   |    Advertise With Us   |    Commenting & Submission Policy   |
|    Terms   |    Privacy   |    FAQ   |    Archive Homepage   |