ناگاه نهند پیالۀِ تلخ پیشم
کاری ندارند زِ خشوقتی و طیشم
لودکی کنند چو مرا می ترسانند
کودکِ آغوش بازد بریشم
رودِآدم هنوز جاری بزور
یکی ازان دل را گرفت بیشم
عشق نمی کند زِمشکل گمان
بمیدان بجهند یارِ درویشم
ْ
میرْ خوشنود از نبرد آورت
بردارِ فرمانت بود خویشم
Recently by Mohammad Ilyas | Comments | Date |
---|---|---|
حلوہ بسیار خوب بود | - | Apr 16, 2008 |
غزل -۶ | 2 | Mar 03, 2008 |
بنام کوسووو | - | Feb 20, 2008 |