یک روز استاد زبان آلمانی من آقای مهندس علیزاده بمن گفت که آیا من وقت اضافه دارم که به پسر برادرش هم از لحاظ درسی کمک کنم
>>>
گاه باشد که کودکی نادان به غلط بر هدف زند تیری
>>>
با سلام به کوروش شاهنشاه پیامبر گونه و با درود به روان شاه شاهانی که پرچم دوستی و احترام به عقاید مردم دنیای آن زمان را محترم شمرد راهش گرامی باد.
>>>
از اینجای صفحه به بعد را نمی خوانم. سرش روی شانه ی من است, خوابش برده. سه ساعت بود می دویدیم بدون اینکه بفهمیم از که یا چه می گریزیم. پشت سرمان همه فریاد می زدند, نعره هایی که با صدای تشویق جمعی که چند متر بالاتر ایستاده بودند ترکیب می شد.
>>>
مگر نخواندید که فرخ رو پارسا توسط برادرزاده اش لو رفت. مهدی رحیمی توسط افسر زیر دستش لو رفت و... من به کمک دوستم رفتم مرا به زندان انداخت
>>>
بخت لبخند زد و رایحه ی داد آمد
آسمان پاک شد و مرغ به فریاد آمد
>>>
با چه کلامی بنویسم
این انفجار عشق را
>>>
این روزها همش بفکر غذا هستم.
>>>
ترا بخدا مرا رهنمایی کن که هیچ چیز به ذهن من نمیرسد؟
این سوال بود که من سعی کردم جوابش را بدهم
>>>
سفارت جمهوری اسلامی ایران در سایت اینترنتی خود صفحهای را به "خطرات" پیش روی ایرانیان در مالزی اختصاص داده و بعنوان اولین مورد از "معاشرت با خانم ها" نام میبرد.
>>>
بخواه بخواه آنچه که نمیشود خرید
>>>
دیروز به دیدن دوستم که یک استاد آمریکایی است رفته بودم. گفت من نمیفهمم چرا که ایران بهایی ها را اینقدر مهم میکند و یا آنها را اینقدر آزار میدهند؟
>>>
بهترین ترانه نوروزی برای نوروز 1388
بهترین ترانه نوروزی برای نوروز 1388
بهترین ترانه نوروزی برای نوروز 1388
>>>