به یاد جناب یساری - دعوت به مشاعره

به یاد جناب یساری - دعوت به مشاعره
by capt_ayhab
01-May-2010
 

دم ده و عشوه ده‌ای دلبر سیمین بر من
که دمم بی‌دم تو چون اجل آمد بر من

دل چو دریا شودم چون گهرت درتابد
سر به گردون رسدم چونک بخاری سر من

خنک آن دم که بیاری سوی من باده لعل
بدرخشد ز شرارش رخ همچون زر من

زان خرابم که ز اوقاف خرابات توام
در خرابی است عمارت شدن مخبر من

شاهد جان چو شهادت ز درون عرضه کند
زود انگشت برآرد خرد کافر من

پیش از آنک به حریفان دهی‌ای ساقی جمع
از همه تشنه ترم من بده آن ساغر من

بنده امر توام خاصه در آن امر که تو
گوییم خیز نظر کن به سوی منظر من

هین برافروز دلم را تو به نار موسی
تا که افروخته ماند ابدا اخگر من

من خمش کردم و در جوی تو افکندم خویش
که ز جوی تو بود رونق شعر تر من


Share/Save/Bookmark

Recently by capt_ayhabCommentsDate
Grandeur of Kiani Crown.
10
May 07, 2010
Happy Mothers Day
-
May 07, 2010
Why Do I Think the Military Strike on Iran is Imminent!
19
May 06, 2010
more from capt_ayhab
 
Javad Yassari

مژده وصـل تو کو کز سر جان برخیزم

Javad Yassari


با تشکر از ناخدای عزیز،

بنده را شرمنده فرمودید. همانطور که دوستانی مانند سوری خانم می دانند، رسم حقیر برای شعردوستان و مهربانان این سایت "از تو به یک اشاره، از من به سر دویدن" بوده است. بنده مانند سنوات قبل حضور دارم، اما چند ماهی گرفتار بودم و اینک دل و دماغ ندارم. راستش چند بار فکر کردم که بساط مشاعره را راه بیاندازم و از دوستان مدد طلب کنم، اما پشیمان شدم چرا که جسارتا به نظر حقیر این روزها دور دور شعر و ادب نیست و شعردوست و نوستالژیست و دوست باز فعلا در گزندند و دنیا دور از جان شما به کام چرت و پرت بافان و بد عهدان و بد اخلاقان. باری، شما خوش باشید و امیدوارم بنده نبز بزودی باز سر ذوق بیایم و مجددا در خدمت ادیبان و ادبا و با ادبان شاگردی کنم. قطعا اشعار زیبای دوستان را می خوانم و محظوظ می شوم.

ایذا این شعر خدمت جنابعالی برای محبت تان و به رسم دوستی و مهر:

مژده وصـل تو کو کز سر جان برخیزم
طایر قدسـم و از دام جـهان برخیزم
بـه ولای تو که گر بنده خویشم خوانی
از سر خواجـگی کون و مـکان برخیزم
یا رب از ابر هدایت برسان بارانی
پیشـتر زان که چو گردی ز میان برخیزم
بر سر تربت من با می و مطرب بنـشین
تا بـه بویت ز لحد رقص کـنان برخیزم
خیز و بالا بنما ای بـت شیرین حرکات
کز سر جان و جهان دست فشان برخیزم
گر چه پیرم تو شبی تنگ در آغوشم کش
تا سـحرگـه ز کـنار تو جوان برخیزم
روز مرگـم نفـسی مهلـت دیدار بده
تا چو حافظ ز سر جان و جـهان برخیزم


Noosh Afarin

الهه

Noosh Afarin


 

 

 

 

 

 

 


Noosh Afarin

  دست گیرید

Noosh Afarin


 


دست گیرید درین واقعه کافتاد مرا  
که نماندست کنون طاقت بیداد مرا 
راز من جمله فرو خواند بر دشمن و دوست 
 اشک ازین واسطه از چشم بیفتاد مرا 
هرگز از روز جوانی نشدم یکدم شاد  
مادر دهر ندانم به چه میزاد مرا 
دامنم دجله‌ی بغداد شد از حسرت آن  
که نسیمی رسد از جانب بغداد مرا 
آنکه یک لحظه فراموش نگشت از یادم  
ظاهر آنست که هرگز نکند یاد مرا 
من نه آنم که ز کویش به جفا برگردم 
 گر براند زدر آن حور پریزاد مرا 
این خیالست که وصل تو به ما پردازد 
 هم خیالت کند از چنگ غم آزاد مرا 
گر بگوشت نرسد صبحدمی فریادم  
که رسد در شب هجران تو فریاد مرا 
بر سر کوی تو چون خواجو اگر خاک شوم  
به نسیم تو مگر زنده کند باد مرا 


خواجوی کرمانی

ممنون از شما مهمان گرامی

 

 

 

 

 


Mehman

الف

Mehman


 

او به پیک شاه گفت این بزدلان

چون به جنگ کِی ندارندی توان

 

پس به مکری کاوسم بگرفته اند

همچو روبه پُر فریب و حیله اند

 

 

با عرض معذرت ساعتی چند مرخص می شوم و دوباره باز می گردم.

 

مهمان


Noosh Afarin

خواجوی کرمانی

Noosh Afarin


 

 

رام را گر برگ گل باشد نبیند ویس را  
ور سلیمان ملک خواهد ننگرد بلقیس را 
زنده‌ی جاوید گردد کشته شمشیر عشق  
زانکه از کشتن بقا حاصل شود جرجیس را 

مرسی میترا جان.

 

 

 


Mehman

ره بده!

Mehman


 

وانگهی اعلام شد در یک پگاه

وصلت سودابه و کاوس شاه

 

پس بدادی کاوس کی دو هزار

اشتر و اسب و عماری پُر ز بار

 

 


Noosh Afarin

نسیمی کز بن آن

Noosh Afarin


نسیمی کز بن آن کاکل آیو  
مرا خوشتر ز بوی سنبل آیو 
چو شو گیرم خیالش را در آغوش  
سحر از بسترم بوی گل آیو

ممنون شازده شراب جان.

 

 

 

 

 


mitra northcal

قسمتی از شعر جدید خودم

mitra northcal


 


نمی دانم آخرتو بودی آنجا
 یا که شاید
 به سرعت بنایت کردند
تا سرایی شوی
برای دوستان, آن جوانان


خاوران,
چه داستانها در خاک تو ست
چه امیدها در تو دفن است
و چه ترسها
در هوای تو جاری


خاوران ,ای محزون سرا, خاوران
کاش نمی دانستم من نام تو
 کاروانم,
کاش نمی نوشید از جام تو
خاوران,خاوران
کاش نگشته بودی
 تو سرای آن کاروان

خاوران,خاوران
کاش نگشته بودی
 تو سرای آن کاروان

 


Mehman

نون لواش می خوام!

Mehman


 

من که از بیداد گردون خسته ام

سر پُر از درد و بسی آزرده ام

 

روی سودابه نبینم بعد از این

بند و زندانش کنم از خشم و کین

 

 

 


Red Wine

زنده یاد سید جواد ذبیحی

Red Wine


مرحوم .. آ سد جواد خان ذبیحی (نور به قبرشان ببارد) بی‌ شک از بزرگان ادب و موسیقی‌ ایران است که به نا حق به قتل رسید و به ناحق از ایشان بد گفته شده است.

ما این مرحوم بزرگوار را زمانی‌ میشناسیم که بسیار کوچک بودیم و ایشان دوستی‌ عمیقی با پدر بزرگوارم داشتند و اغلب برای اجرای مراسم خصوصی به عمارت میامدند.

ایشان تخصص عجیبی‌ در مناجات خوانی داشتند ! اگر آن ویدئو را ببینید،حتما منظور بنده را متوجه خواهید شد.صدای گرم ایشان هنوز در بعضی‌ از سحر گاهان در گوش من است... بدنم میلرزد و بغض در گلویم فشار... ! دلمان از آن حرکتی‌ که با ایشان کردند،سخت می‌سوزد !

ایشان علاوه بر آن مجالس خصوصی،در رادیو هم شرکت داشتند و در دستگاه شور،ابو عطا و ... میخواندند،ایشان دستگاه موسیقی‌ ایرانی‌ را میشناختند.

در آینده بسیار نزدیک،از ایشان و آن چیزی که دیدیم و شنیدیم،خواهیم نوشت.

 

 


Noosh Afarin

             

by Noosh Afarin on

 

                 شازده شراب رفتید یا هستید؟
        

 

 

 

 

 

 


Noosh Afarin

  هر یک چندی

Noosh Afarin


 

هر یک چندی یکی برآید که منم 
 با نعمت و با سیم و زر آید که منم 
چون کارک او نظام گیرد روزی 
 ناگه اجل از کمین برآید که منم

 

 

 

 

 


Noosh Afarin

دال از خیام

Noosh Afarin


 

 دشمن به غلط گفت من فلسفیم 
 ایزد داند که آنچه او گفت نیم 
لیکن چو در این غم آشیان آمده‌ام  
آخر کم از آنکه من بدانم که کیم                 

 

 

 

 

 

 


Mehman

دال نوش آفرین

Mehman


 

در ایران بیامد چنان آگهی

که بردند از باغ سرو سهی

 

که شاه و سپهدار لشکر همه

اسیرند و چوپان برفت از رمه

 

 


Mehman

میم

Mehman


 

مالیات و آن خراج و باج او

جملگی باطل کنم چون تاج او

 

بر شما هم بعد از این عهدی نبود

صلح و آن پیمان او باقی نبود

 

 


Noosh Afarin

مرا سرمایه

Noosh Afarin


مرا سرمایه بردند و ترا سود 
 ترا کردند خاکستر، مرا دود 
بساط من سیه، شام تو دیجور  
مرا نیرو تبه گشت و تو را نور 
تو، وارون بخت و حال من دگرگون 
 ترا روزی سرشک آمد، مرا خون 
تو از دیروز گوئی، من از امروز 
 تو استادی درین ره، من نوآموز 
تو گفتی راه عشق از فتنه پاکست  
چو دیدم، پرتگاهی خوفناکست 
ترا کرد آرزوی وصل، خرسند  
مرا هجران گسست از هم، رگ و بند 

شازده شراب این آقای ذبیحی در چه سبکی میخوند؟

                         

 

 

 

 

 

 


Red Wine

يادمان باشد از

Red Wine


يادمان باشد از اين پس خطايي نكنيم
گر چه در خود شكستيم صدايي نكنيم


Noosh Afarin

الف از پروین اعتصامی

Noosh Afarin


 

اگر سنگی ز کوی دلبر آمد  
ترا بر پای و ما را بر سر آمد 
بتی، گر تیر ز ابروی کمان زد  
ترا بر جامه و ما را بجان زد 
ترا یک سوز و ما را سوختنهاست  
ترا یک نکته و ما را سخنهاست 
تو بوسی آستین، ما آستان را  
تو بینی ملک تن، ما ملک جان را 
ترا فرسود گر روز سیاهی  
مرا سوزاند عالم سوز آهی                      

 

 

 

 

 

 


Red Wine

اي كاش، دل نبود

Red Wine


اي كاش، دل نبود مرا، ديده هم نبود
گر چشم و دل نبود دگر، هيچ غم نبود
بر ما هر آن چه مي رود از ديده ود ل است
اي كاش دل نبود مرا، ديده هم نبود
با درد و سوز عشق ندانم چه الفتي است
دل را، اگر چه درد اگر نيز كم نبود
طي طريق باديه، كاري نه سهل بود
گر اشتياق سجده خاك حرم نبود
سرگشته ايم و در به در، اما به يمن عشق
بيرون زشاهراه حقيقت، قدم نبود
گردن فراز هستم از آن رو كه گردنم
جز در برابر تو و عشق تو خم نبود
دشمن بود نه دوست كه راه جفا رود
در ملك عشق رسم جفا و ستم نبود


MM

very interesting blog, YT - excellent video, NA

by MM on

.

ya'll make this exchange so facile

unfortunately for us, this is so difícil

 

OK, I won't do it again.


Mehman

با سپاس

Mehman


 

از جناب کاپیتان که بساط مشاعره را دوباره راه انداخت!

 

یکی لشکری سوی توران شود

به مرو اندرون جای شیران شود

 

اگر فتح ایران بُدی رای ما

گزندی از این لشکر آید به ما 

 

 

 

 


Red Wine

همین چند روز خوش باشد که ما را شاید فردا همچین نصیبی نباشد

Red Wine


 

حتما امر این است که شعر گویی کنیم ؟ نمی‌شود ما تار و سنتور،ضرب و تنبور آوریم و با اجازه درگاه همایونی..جناب آقای ایهب،بزمی گیریم،مقدمه،در آمد و چهار گاه زنیم و و اندکی‌ باده تعارف دوستان کرده و شاد باشیم ؟

همین چند روز خوش باشد که ما را شاید فردا همچین نصیبی نباشد !

شب خوش ...

شراب قرمز


Noosh Afarin

مرضیه

Noosh Afarin


 چی بگم- مرضیه

 

 

 

 

 

 


Noosh Afarin

میم

Noosh Afarin


 

مرا در کودکی شوق دگر بود  
خیالم زین حوادث بی خبر بود  
نه میخوردم غم ننگی و نامی  
نه بودم بسته‌ی بندی و دامی 
 پروین اعتصامی

 

 

 

 

 


Anahid Hojjati

«ت» آید از شعر سهراب سپهری

Anahid Hojjati


 


تو را در همهُ شب های تنهایی
توی همهُ شیشه ها دیدم
مادر مرا می ترسانید
«لولو پشت شیشه هاست»
و من سایهُ ترا می دیدم
لولوی سرگردان شیشه ها!
اکنون که همه ترسان از تو گریزانند
به من روی آر
بیا در سایه هامان بخزیم
درها بسته
و کلیدشان در تاریکی دور شد
بگذار پنجره را برویت بگشایم

از شعر «لولوی شیشه ها» سرودهُ سهراب سپهری

 


Noosh Afarin

دال از پروین اعتصامی

Noosh Afarin


در آبگیر، سحرگاه بط بماهی گفت  
که روز گشت و شنا کردن و جهیدن نیست 
بساط حلقه و دامست یکسر این صحرا  
چنین بساط، دگر جای آرمیدن نیست 
ترا همیشه ازین نکته با خبر کردم  
ولیک، گوش ترا طاقت شنیدن نیست 
هزار مرتبه گفتم که خانه‌ی صیاد  
مکان ایمنی و خانه برگزیدن نیست 
من از میان بروم، چون خطر شود نزدیک  
تو چون کنی، که ترا قدرت پریدن نیست 
هزار چشمه‌ی روشن، هزار برکه‌ی پاک  
بهای یک رگ و یکقطره خون چکیدن نیست 
بگفت منزل مقصود آنچنان دور است  
که فکر کوته ما را بدان رسیدن نیست 
هزار رشته، برین کارگاه می‌پیچند  
ولی چه سود، که هر دیده بهر دیدن نیست 
ز خرمن فلک، ایدوست خوشه‌ای نبری 
 که غنچه و گل این باغ، بهر چیدن نیست 
اگر ز آب گریزی، بخشکیت بزنند 
 ازین حصار، کسی را ره رهیدن نیست 
به پرتگاه قضا، مرکب هوی و هوس  
سبک مران که مجال عنان کشیدن نیست 
بپای گلبن زیبای هستی، این همه خار  
برای چیست، اگر از پی خلیدن نیست 
چنان نهفته و آهسته می‌نهند این دام  
که هیچ فرصت ترسیدن و رمیدن نیست 
سموم فتنه، چو باد سحرگهی نسوزد  
بجز نشان خرابی، در آن وزیدن نیست 
چو من بخاک تپیدم، تو سوختی بشرار  
دگر حدیث شنا کردن و چمیدن نیست 
براه گرگ حوادث، شبان بخواب رود  
چو خفت، گله چه داند گه چریدن نیست 
برید و دوخت قبای من و تو درزی چرخ 
 ز هم شکافتن و طرح نو بریدن نیست 
متاع حادثه، روزی بقهر بفروشند  
چه غم خورند که ما را سر خریدن نیست 
 
پروین اعتصامی           

 

 

 

 

 

 


Ari Siletz

dal

by Ari Siletz on

دوای درد سیر آبی‌ عطش بر پیکرت بود

ملالت را شفا عشق تنت بود 

تنورت داغ کردی نان بدادی 

ندانستی توان آتشت نامهریت بود

 


Nabaat

شبی مجنون به لیلی گفت

Nabaat


شبی مجنون به لیلی گفت که ای مجبوب بی همتا
تو را عاشق شود پیدا ولی مجنون نخواهد شد


Noosh Afarin

دال از وحشی بافقی برای شما

Noosh Afarin


 

 دلی دارم که گر بگشایمش راز  
به سد درد از درون آید به آواز
 
غمی‌دارم که گر گیرم شمارش  
بترسم از حساب کار و بارش


 

 

 

 

 

 

 


capt_ayhab

قدم رنجه

capt_ayhab


قدم رنجه فرمودید

-YT