فوتبال گل کوچیک

یک به یک یا دو به دو بازی میکردیم


Share/Save/Bookmark

فوتبال گل کوچیک
by Shazde Asdola Mirza
07-Jul-2012
 

دوره دبیرستان، چند سالی‌ که تهران نشین بودیم؛ نزدیک محل مان خیابان بن بستی بود، معروف به "سرازیری". خیابان پهن و دو بانده بود، اما ضلع جنوبی‌اش منتهی‌ میشد به یک جوب بزرگ و یک پل کوچیک. بنابراین بجز ماشین ساکنین محل، ترافیک عبوری نداشتیم.

هر بعد از ظهر، پس از اتمام ظاهری یا باطنی درس و مشق؛ تو "سرازیری" جمع می‌‌شدیم و گل کوچیک میزدیم. توپمان البته مناسب فوتبال رسمی‌ نبود، بلکه پلاستیکی بود و سبک … با یک ضربه، بی‌ هدف و بی‌ کنترل به هر سمتی‌ میرفت. ولی‌ بچه‌ها به مرور اختراع و ابداع کردند و بهتر شد.

هر توپ نو و پر باد را با یک سنجاق ته گرد، به دقت سوراخ میکردیم. سنجاق را در نوک پستانک توپ، که بعدا فهمیدم محل تزریق پلاستیک به قالب بود، میزدیم و با حوصله مقداری از باد اضافی خارج میشد. سپس، سنجاق را تا آخر فرو میکردیم، تا داخل سوراخ بماند و آنرا باد بندی کند.

توپ‌های قدیمی‌ و معیوب را هم دور نمی‌‌انداختیم، بلکه از وسط نیم شیاری می‌‌دادیم و توپ جدید نیم باد را داخل آن پوسته قدیمی‌ جا میکردیم. اینگونه، هم فشار توپ میزون میشد و هم وزنش به قاعده.

دروازه مروازه هم یوخدی! چهار تا آجر بهمنی کارمون رو راه می‌‌انداخت. معمولا با توجه به تعداد بازیکنان، ۵ تا ۱۰ پا  (پاشنه تا نوک انگشت) بین دو آجر، فاصله دروازه میشد. اول عصر که دو سه تا از بچه‌ها آفتابی میشدن، "شوت یه ضرب" میزدیم تا بقیه هم برسند. یعنی‌، یک به یک یا دو به دو بازی میکردیم، ولی‌ هر طرف فقط حق یک ضربه به توپ داشت.

آخر غروب معمولا جماعت به ۲۰ یا ۳۰ نفر می‌‌رسیدند، اما در دو یا سه "زمین" جداگونه. جوانترها، با همون گل کوچیک خوش بودند. بزرگ تر‌ها دروازه را عریض تر می‌‌گرفتیم، و بازیمون جدی تر میشد.

هر کس هم برای خودش عاشق یک تیم بود و یک بازیکن نامی‌. سر اسامی معروف، رقابت فشرده بود، و قاعدتاً باید با توجه به ارائه بازی خوب و از طرف هم تیمی‌ها اعطا میشد. منهم که قد بلند تر بودم و عشق کله زنی‌، بعد از چندین و چند ماه چک و چونه، به لقب "بابی چارلتن" مفتخر شدم!


Share/Save/Bookmark

Recently by Shazde Asdola MirzaCommentsDate
The Problem with Problem-Solvers
2
Dec 01, 2012
I am sorry, but we may be dead.
18
Nov 23, 2012
Who has killed the most Israeli?
53
Nov 17, 2012
more from Shazde Asdola Mirza
 
Shazde Asdola Mirza

Thanks dear friends

by Shazde Asdola Mirza on

MPD dear: thanks for your continued support.

Divaneh jan: wow, playing bare foot on hot asphalt ... that's hot and cool at the same time!

Areyo dear: fun memories are like gourmet food for the heart.


areyo barzan

Brought back some good memories

by areyo barzan on

Thank you


divaneh

گل کوچیک و اسفالت داغ

divaneh


شازده جان چنان به این بازی معتاد بودیم که حتی اسفالت داغ خیابان که گاه از شدت گرما نرم شده بود ما را از این مهم باز نمی داشت. گل کوچیک را باید پا برهنه بازی کرد و یا ما می کردیم. یادم است که هر سال اول تابستان پایم تاول میزد و پوست می انداخت اما سوزش را تحمل می کردیم و می گفتیم لازم است تا پوست پا کلفت شود. سر نوشابه بازی می کردیم و یادش بخیر که چقدر نوشابه بردیم و باختیم. دمت گرم که همۀ آن خاطرات را زنده کردی.


Multiple Personality Disorder

Very well described

by Multiple Personality Disorder on

Thank you,,,


Shazde Asdola Mirza

Well at least we had some good time

by Shazde Asdola Mirza on

Dear Bavafa: on the plus side, let's count our blessings that we had a decent childhood. Millions of kids are born every year in poor countries, with no shot at happiness.


Bavafa

اه که جزم دادی با این داستان....

Bavafa


عشق فوتبالِ گل کوچیک با توپِ دو پوسته! 

داستان شما خاطرت خیلی‌ خوبی‌رو برام زنده کرد، چه اینکه شب‌های تابستون تا دیر وقت بیدار میموندیم که هم خیابون‌ها خلوت از ماشین بشه و هم خنک تر، یا اینکه بعدازظهر‌ها (بین زنگ صبح گاهی و زنگِ بعدازظهر) که تورنمنت میذاشتیم توی مدرسه توی زمین بسکتبال، آخ که چقدر جون میداد.

یادِ اون روزها بخیر و با تشکر از داستانتون.

 

'Hambastegi' is the main key to victory 

Mehrdad