مانیفست ضد انقلاب

انقلاب عملاً تلاش بی فایده ای برای تغییر به اصطلاح جوهره آدم هاست


Share/Save/Bookmark

مانیفست ضد انقلاب
by cyrous moradi
07-Oct-2011
 

خواجه نظام الدین عبید زاکانی که در قرن چهاردهم میلادی (حدود سالهای 1370 میلادی) زندگی میکرد و با بزرگانی همچون حافظ شیرازی (1389 میلادی) و ابن یمین (1345 میلادی) و خواجوی کرمانی (1352 میلادی) حشرو نشر داشت، زبان طنزی را در ادبیات فارسی پایه گذاری کرد که بعد ها در دوره های مختلف به ویژه مشروطیت برای بیان مشکلات و معضلات و نارسائی های اجتماعی مورد استفاده و تقلید شعرا و نویسندگان نقاد قرار گرفت. رساله موش و گربه را می توان معروفترین اثر عبید و داستانی کاملاً بی نظیر و متفاوت در ادبیات فارسی و به طور خلاصه " مانیفست ضد انقلاب "نامید.

این داستان کوتاه سوال اصولی در مورد قابل اجتناب بودن توسل به خشونت و انقلاب را مطرح میکند و سرانجام بی فایده بودن چنین اقداماتی را نتیجه میگیرد. البته منظور اصلی نویسنده این نیست که مظلومان و ستمدیدگان باید تا ابد بسوزند و بسازند و هیچ تحرکی برای تغییر و اصلاح انجام ندهند بلکه صرفاً خشونت را تقبیح میکند. با وجود آنکه این رساله نسبتاً کم حجم است ولی توسل به احساسات طبقات ستمدیده به ویژه احساسات مذهبی آنها به عنوان دستاویزی برای تحکیم سلطه طبقات ظالم را مطرح میکند. موش ها در مرحله ای فریب استغفار های گربه از گناهانش را میخورند و تلفات سنگینی برای این ساده لوحی خود میپردازند. با همه این توضیحات همانگونه که گفته شد سرانجام شورش موش های مظلوم بر گربه ظالم، چیزی جز شکست نیست. موش های انقلابی تا ابد موش میمانند.

داستان موش و گربه عبید که به راحتی از اینترنت قابل داون لود است، برای ساخت کارتون های کودکانه مناسب است با این توضیح که نتیجه گیری متفاوتی دارد و به همین خاطر در سالهای قبل از انقلاب و بعد از آن شاید جزو معدود کتبی باشد که در هر دو رژیم مغضوب بوده و اجازه انتشار همه متن را نداشته است. موش و گربه عبید در حقیقت تام و جری دوران سپری شده است. داستانی که با وجود همه شیطنت های جری (موش) این تام (گربه) است که نهایتاً پیروز می شود و موش را میخورد. چیزی که عینیت دارد ولی از نظر آموزشی قابل پخش نیست. در مقایسه با ساختار کلاسیک داستان، مقدمه و مشروح و نتیجه گیری ساده ای دارد. موش هایی بر ضد گربه ظالمی شورش می کنند و وی را به بند می کشند ولی نهایتاً گربه خود را از بند موشها نجات داده و در پایان داستان عملاً با وجود خسارتهای عمده ای که به طرفین وارد شده، گربه همان گربه قبل از شروع مبارزات است و موش ها هم همان موشهایی اند که به راحتی طعمه گربه میشدند. داستانی که کابوس وحشتناکی برای همه انقلابیون عالم است که فکر می کنند با انقلاب می توان ساختار جامعه و باورهای مردم را تغییر داد.

کارل مارکس(1883-1818)، فردریک انگلز (1895-1820)، ویلادیمیر ایلیچ لنین (1924-1870) جرج واشنگتن(1799-1731)، توماس جفرسون (1826-1743)، ماکسیمیلیان روبسپیر (1794-1758)، فیدل کاسترو (متولد 1926 میلادی) و همه انقلابیونی که در فاصله ششصد سال بعد از تولد عبید زاکانی به دنیا آمده اند اگر نسخه ای از کتاب موش و گربه را میخواندند، شاید در احساسات انقلابی خود تجدید نظر میکردند. آنهایی هم که این کتاب را نخوانده و مرده اند، حتماً از تصور نتیجه گیری وحشتناک آن روحشان در قبر خواهد لرزید. عبید در رساله کوتاه خود هر گونه تلاش انقلابی را تقلایی بی تاثیر برای تغییر روابط اجتماعی (تو بگو طبقاتی) می داند و این گونه نتیجه گیری می کند که وقتی گرد و خاک انقلاب خوابید و دستاوردهای آن را با اوضاع قبل از انقلاب مقایسه کنید به این نتیجه باور نکردنی خواهید رسید که انقلاب عملاً تلاش بی فایده ای برای تغییر به اصطلاح جوهره آدم هاست و در پایان موش ها موش و گربه ها گربه خواهند بود.

نکته عجیب در رساله عبید زاکانی آن است که به قول دوستان کمونیست، فاکت های موجود در خصوص انقلاب هایی که در طول 600 سال بعد از انتشار کتاب زاکانی انجام یافتند، نظر عبید را به طور کلی تایید میکند. به عنوان مثال روسیه با وجود آنکه در قرن نوزدهم عقب مانده ترین کشور اروپائی بود و تولیدات صنعتی آن از ایتالیا و اسپانیا پائین تر و با وجود نیاز شدید، خطوط آهن محدودی داشت در فاصله 50 ساله بین سالهای 1860 تا 1910، تولیدات صنعتیش 10 برابر شد. بعد از اصلاحات سیاسی سال 1906، سرمایه گذاران خارجی زیادی جذب اقتصاد روسیه شدند و به طور کلی در سال 1914 که جنگ جهانی اول شروع شد، روسیه دیگر سرزمین سرد و فراموش شده ای در شرق اروپا نبود. روسیه با همه کمبودها در راه درستی آرام قدم بر میداشت. تشکیل دومای دولتی روسیه در دهه 1900 گام تعیین کننده ای در جهت محدودیت حکومت مطلقه بود. همه این دستاوردها با کابوس انقلاب کمونیستی اکتبر به هم ریخت.

تلفات انسانی انقلاب روسیه بین سالهای 1917 تا 1922، 9 میلیون نفر بود. این در حالی است که جمعیت روسیه در سال شروع انقلاب یعنی 1917، 185 میلیون نفر بود. یعنی 5درصد مردم روسیه در فاصله تنها 5 سال به دلیل مصائب انقلاب از بین رفتند. البته این تنها تلفات انقلاب نبود و تصفیه های استالین جان میلیون ها نفر دیگر را در روسیه قربانی ماشین کشتار انقلابیون کرد.

در سال 1991، بعد از فروپاشی شوروی این سئوال مطرح بود که روسها با این همه تلفات عظیم انسانی و زیست محیطی واقعاً چی به دست آوردند. پاسخ این سئوال تاییدی است بر نتیجه عبید زاکانی در ششصد سال قبل از آن: روسها با توجه به هزینه های بالایی که دادند نه تنها دستاورد مهمی نداشتند بلکه کلی هم از دست دادند.. موش ها و گربه ها در اثر انقلاب تغییر نمی کنند. موش ها موشند و گربه ها گربه. بعد از حدود صد سالی که از انقلاب امتبر 1917 میگذرد، پوتین از نظر بی اعتقادی به اصول دموکراسی هیچ کمبودی نسبت به تزارهای خانواده رومانف ها ندارد. با همان دبدبه وکپکپه. در روسیه فعلی نسبت به اوضاع سال 1914 چه چیزی تغییر کرده است؟ عملاً هیچ چیز. در حال حاضر طبق آمار های رسمی بانک جهانی، روسیه در بین ده کشور ثروتمند رده بالای جهان قرار ندارد و از نظر رتبه بندی اقتصادی بیست و یکمین کشور جهان است. بعد از همه کشوهای اروپائی و حتی پائین تر از بلژیک و تایوان و آرژانتین. یعنی به طور نسبی اوضاع حتی نسبت به قبل از انقلاب بد تر هم شده است.بعد از صد سال روسیه هنوز از نظر توان اقتصادی از ایتالیا و اسپانیا پائین تر است. تنها چیزی که فرق کرده ظاهر مردم است. ویلادیمیر پوتین به همراه مدودف، کاریکاتوری از دموکراسی را در روسیه به نمایش گذاشته اند درست مثل سالهای قبل از دهه 1910. پوتین هم اکنون کت و شلوارهای دوخت ایتالیا می پوشد. سرگرمی هایی دارد که همه تزارهای رومانوف در آرزویش انگشت به دهان می مانند. پس چی شد نتیجه انقلاب. تجربه روسیه دلیلی قوی بر صحت نظر عبید زاکانی این قزوینی زیرک در ششصد سال قبل است. داستان مزرعه حیوانات جرج اورول تاییدی مجددی است در قالبی غرب پسند بر رد تاثیرات مثبت انقلاب. همه خوک هایی که جزو سران انقلاب حیوانات محسوب می شدند دست آخر دقیقاً عادات ارباب های قبل از انقلاب را پذیرفتند. سالها بعد از انتشار کتاب اورول، با ارائه آمار و ارقام ثابت شد که نومنکلاتورهای مسکو نشین به اندازه سرمایه داران تکزاس عاشق ماشینهای سریع، زنان زیبا و گردش و تفریح در سواحل لوکس اند. جوک های زیادی در باره علائق سرمایه داری رهبران شوروی ورد زبان دیپلماتهای مقیم مسکو بود که با توسل به طنزی سیاه، ثابت میکرد انقلاب عملاً بی فایده است و دست آخر اگر موش ها بتوانند بر گربه ها چیره شوند رهبران موش های غالب رفته رفته شکل گربه به خود گرفته و موش های ضعیف تر را خواهند خورد. یکی از این جوک های جالب مربوط به مسافرت مادر برژنف از روستا به کاخ کرملین در اوج اقتدار کمونیستهاست. برژنف مجموعه گرانقیمت ماشینهای پر سرعت و لوکسش را که همگی ساخت کشورهای غربی است به مادرش نشان میدهد و نظرش را می پرسد. پیرزن در حالی که اطرافش را می پائید به فرزندش می گوید: مواظب باش کمونیستها ازت نگیرند!!!

در گزارشی تلویزیونی در مورد روسیه مدرن که از CNNپخش شد گروهی نقاش تابلوهای شخصیت های مشهور معرفی شدند که اجدادشان قبل از انقلاب اکتبر، پرتره های تزار و اعضای خانواده سلطنتی را کشیده و به کارمندان دولتی می فروختند تا در منازلشان آویزان کنند. پدران آنها تصاویر لنین و استالین را می کشیدند و نسل فعلی عکس های رنگ روغنی پوتین و مدودف را برای فروش به پاچه خواران روسی می کشند. یعنی انقلاب چیزی را تغییر نداده است. چهره ها عوض شده اند ولی ساختار ها پایدار مانده اند. قبل ار انقلاب کمونیستی 1917، روسیه نویسندگان مشهوری مثل تولستوی، داستایفسکی، تورگینیف و آهنگسازان و شعرای مشهوری مثل پوشکسن و لرمانتوف را پرورش داد. بعد از انقلاب تعدادی کوتوله سوسیالیستی که از روی دست همدیگر می نوشتند و دستورات حزبی را رعایت میکردند نماد هنری شوروی شدند.

در خصوص کشور خودمان، عملاً مردم ما نسبت به آن سرداری پوش های دوران شاه شهید و اوان مشروطیت چه تفاوتی کرده اند. انقلاب مشرطیت چه ارمغانی برای ما داشته است. دقیقاً مثل مورد روسها، تنها ظاهر و روش زندگیمان عوض شده است. زلفهایمان را ژل می زنیم، به جای آب دوغ و حریره و آبگوشت بزباش و آش تره تیزک و دلمه بادمجان، پیتزا و سوسیس و کالباس و میگو خورده و مرتباً گره کرواتمان مطابق مدل روز بزرگ و کوچک می شود، پیراهن های مدل فرانسوی و ایتالیایی به تن کرده و روزهای یکشنبه تی شرت و شلوارک مارک ویلسون می پوشیم و با همسر و سگ جرمان لوپاردمان به پیاده روی میرویم ولی عملاً و ذاتاً چه تفاوتی کرده ایم. یعنی اگر بازهم سفیر بلژیک در تهران (مسیو نوز) در بالماسکه ای لباس روحانیت بپوشد، عصبانی نخواهیم شد؟ آمریکائیان را به دلیل عکاسی از امام زاده ای در خیابان شیخ هادی تهران نخواهیم کشت؟ هنوز بعد از صد سال خلافکاران را در ملاء عام (شما بفرمایید میدان اعدام) به فجیع ترین شکل ممکن می کشیم و جمعیت زیادی درست مثل زمان شاه شهید (ناصرالدین شاه ظل الله) برای جان دادن محکومان جمع می شوند. کشتن افراد به دلیل دگر اندیشی همیشه در ایران رایج بوده و هیچ انقلابی نتوانسته این واقعیت را تغییر دهد. آیا وضعیت اقتصادیمان نسبت به قبل از انقلاب مشروطیت بهتر شده است. کسی است که آمارهای صادرات و واردات (آن موقع نفتی برای فروش نداشتیم) را مقایسه کند؟ هیاهوی بسیار برای هیچ. کوه موش زائید. شاید بتوان گفت که دویست سال قبل نود در صد اقتصادمان خصوصی بود و حالا تنها 15 درصد آن خصوصی است. پیشرفت معکوس در اثر تعدادی انقلاب آبشاری.

انقلاب کمونیستی چین شاید قاطعانه ترین دلیل بی ثمر بودن انقلابهاست. حزب کمونیست چین مبارزه خود را با دولت مرکزی جین که به دلیل جنگ با ژاپن به اندازه کافی ضعیف شده بود از سال 1927 شروع کرد و سرانجام در سال 1949 با عقب نشینی ژنرال چیان کایچک رهبر کشور چین به جزیره فرمز (تایوان) و تسلط کامل کمونیستها بر سرزمین اصلی چین پایان یافت. جنگ داخلی چین حدود 5 میلیون نفر چینی را به کشتن داد. حالا وضعیت از چه قرار است؟ با وجود رشد سریع و شتاب آلود چین طبق برآورد های سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا که به مقدار زیادی توسط نهاد های بیطرف نیز تایید شده، درآمد سرانه مردم تایوان(فرزندان همان ضد انقلاب هایی که نخواستند زندگی برده وار کمونیستی را قبول کنند) 18500 دلار و در رتبه 39 جهانی قرار دارند. مردم سرزمین اصلی چین که هنوز زیر یوغ کمونیستها زندگی می کنند دارای درآمد سرانه 4400 دلار سالیانه هستند. یعنی کمتر از 25 درصد درآمد سرانه مردم تایوان. نتیجه انقلاب خونین چین چیست؟ فاجعه میدان تیان آن مین بعد دیگری از زندگی در کشوری انقلابی را نشان میدهد. تازه این بعد اقتصادی و رفاهی مضرات انقلاب است. مردم تایوان از نظر میزان توسعه دموکراسی دارای امتیاز 7.52 از 10 هستند. این در حالی است که جمهوری خلق چین دارای نمره 3.14 از 10 است. دموکراسی در تایوان حتی از هندوستان با نمره 7.28 بالا تر است. هم اکنون همه مردم دنیا نگران گذار چین کمونیست از دولتی توتالیتر به دموکراتیک هستند. ایالات متحده آمریکا دارای نمره 8.18 در داشتن دولتی دموکرات است. مقایسه نمره تایوان با آمریکا، نشان دهنده میزان آزادی مردم و توجه به معیارهای جهانی حقوق بشر در این کشور است. بر گردیم به نتیجه گیری قدیمی عبید زاکانی: واقعاً فایده انقلاب چیست؟ موشها (کمونیستها) چینی که بر ضد گربه ها (محافظه کاران) چین قیام کردند در دراز مدت چه دستاوردی داشتند؟ حالا بعد از شصت سال گربه ها هنوز گربه اند و موشها همان موشهای سال 1949 هستند. انقلابیون موش های ابدیند.

گل سر سبد کشورهای انقلابی فرانسه است که از سال 1789 تا 1799 به مدت ده سال به اسم انقلاب کشتار همه مردم از شاه و ملکه تا افراد دون پایه ادامه داشت. گیوتین ماشین کشتار و مظهر انقلاب کبیر فرانسه است. هم اکنون بعد از حدود دویست سال واقعاً چه چیزی در فرانسه عوض شده است؟ روسای جمهور فرانسه به اندازه همه افراد خانواده های سلطنتی قبل از انقلاب رسوائی های جنسی و مالی دارند. فرانسه از نظر میزان درآمد سرانه با 39400 دلار بیست و سومین کشور و از نظر دموکراسی با نمره 7.77 از ده سی و یکمین کشور جهان است. کشورهای زیادی هستند که بدون آنکه دست به کشت و کشتار و انقلاب بزنند از نظر رفاه مادی و دموکراسی و آزادی بالاتر از فرانسه ایستاده اند. پس فایده این همه کشت و کشتار چی بود؟ در دویست سال گذشته موش های فرانسه که بر ضد گربه های این کشور شورش کرده بودند چی به دست آوردند؟ عملاً هیچ چیز.

شاید جالب ترین دلیل بی فایده بودن انقلاب مربوط به آمریکا و کاناداست. روشنفکران آمریکایی که پیه انقلاب فرانسه به تنشان خورده بود و به هر حال می خواستند جنگ و خون ریزی به راه انداخته و مستقل بشوند هرگز تصور نمیکردند که بعد از دویست سال حال و روز همسایه شمالیش یعنی کانادا که مردمش ترجیح دادند زندگی آرامشان را ادامه داده و تی پارتی راه نیندازند، بدتر است. ایالات متحده آمریکا هم اکنون از نظر درآمد سرانه ملی با 47100 دلار در رده دوازدهم و کانادا با 46300 دلار در رده سیزدهم قرار دارد. یعنی تنها 800 دلار آمریکایی تفاوت سالیانه درآمد های هر فرد آمریکایی و کانادایی است!!! یعنی این همه داد و بیداد و ژنرال واشنگتن و استقلال و قانون اساسی و جنگ استقلال و جنگ های چهار ساله داخلی برای 800 دلار ناقابل. البته این ارزیابی توسط CIA انجام گرفته، یعنی اینکه خود آمریکایی هم تفاوت اندک در آمد و همسایه مرفهش را تایید میکنند. از نظر نمره دموکراسی کانادا با 9.08 در رده نهم جهانی و ایالات متحده آمریکا با 8.18 در رده هفدهم جهانی قرار دارد. یعنی این سئوال ساده مطرح است که آمریکایی ها با انقلابشان چی به دست آورده اند که کانادایی ها از آن محرومند. همه به این نکته اذعان دارند که امنیت اجتماعی در کانادا خیلی بیشتر از آمریکاست.

انقلاب کوبا شاید فاجعه بارترین رویداد قرن بیستم باشد. چند روز قبل روزنامه ها خبری را منتشر کردند که در اثر اصلاحات رائول کاسترو برادر فیدل کاسترو، برگزاری مسابقات زیبائی سگ دوباره بعد از 70 سال در کوبا، آزاد اعلام شده است. انجام این مسابقه موجب جلب توریست های خارجی به کوبا و کسب درآمد است. یعنی کوبا هم اکنون در جائی قرار دارد که هفتاد سال بود. این است نتیجه انقلاب.

رساله موش و گربه 5 برگ بیش نیست با این حال نشان دهنده این واقعیت است که نویسنده آن که اکثر شهرهای مهم ایران و خاورمیانه آن روز را گشته بوده به خوبی این نکته را دریافته که انقلاب ها نمیتوانند جهان بینی و یا به قول انگلیسی ها World Outlook ملتی را تغییر دهند.آلمانی ها معتقدند Weltanschauung و یا همان جهان بینی ملتها خیلی مشکل است که عوض بشود.

رساله موش و گربه بیشتر از آنکه داستانی کودکانه با نتیجه گیری دراماتیک و مناسب برای طراحی گیم های کامپیوتری باشد، نشان دهنده عمق سانسوری است که نویسندگان 600 سال قبل مجبور بودند بر نوشته های اعمال کنند (درست مثل حالا).عبید زاکانی در چند جای داستانش یاد آور می شود که فقط خوانندگان عاقل می توانند پیام مهمی را که در داستان مستتر است دریابند. یعنی توضیحاتی بیش از این را به دلایلی صلاح نمیدانسته ارائه دهد. غرض از موش و گربه برخواندن --- مدعافهم کن! پسر جانا!


Share/Save/Bookmark

Recently by cyrous moradiCommentsDate
به صندوق رای ایمان آوریم
3
Nov 04, 2012
چه باید کرد؟
9
Oct 02, 2012
سازش تاریخی
2
Sep 03, 2012
more from cyrous moradi
 
rashid

بیفایده ؟

rashid


انسان بخشی از طبیعت است و قوانین طبیعت یا آفرینش یا همان قانون بد نام ؟ جنگل ،  شامل انسان هم میشود . و در رابطه با نوشته ( مانیفست ضد انقلاب ) ، فوران و فروکش انقلابها هم گونه ای از سیکل های طبیعت و یا عالم هستی میباشد که بدون هر دو رویه  آن زندگی میسر نمیشود . با وجود اینکه داستان موش و گربه و امثال آن همیشه و همیشه به هزاران صورت تجربه و به گونه های مختلف در مثل ها و ادبیات و آئین ها هم بینهایت گوشزد شده ،  و باز در عمل همان ماجرا تکرار شده و خواهد شد ، خود گویای این است که همه امور انسانها هم از قانون دوره های نسبی پیشرفت و پسرفت یا همان سیکل  و تکرار آن تبعیت میکند . و مطابق همین قانون ، و نه تئوری من درآوردی ، چیزی وجود ندارد که بی فایده باشد . تا سوز و سرمای زمستان نباشد بهار و شکوفائی هم در کار نخواهد بود . اینکه ما چیزی را دوست داشته باشیم یا نه تفاوت میکند تا حکم  صادر کنیم که بیفایده است .

Mohamad.Purqurian

قياس مع الفارق

Mohamad.Purqurian


جناب رشيد،
موضوع اين مقاله قوای قهريه طبيعت نيست که مثلآ بگوئيم آدمی زمانی بدنيا ميآيد وزمانی ديگر از دنيا ميرود ويا کسی که بدنيا ميآيد برنده است وآنکه از دنيا رفت بازنده وگريه وشيون و ناله و زاری هم فايده ای ندارد. وآنها هم که بدنيا آمده اند روزی خواهند مرد واگر بتناسخ اعتقاد داشته باشيد، مردگان هم هميشه بازنده نيستند چون دوباره بدنيا ميآيند!

بحث بر سر اين است که آيا ميتوان در فاصله بين تولد ومرگ "زندگی" بهتری داشت يا خير. بعبارت ديگر آيا "انقلاب" توانسته است در "زندگی" اجتماعی، سياسی واقتصادی مردم نقشی داشته باشد؟ نويسنده محترم، موش وگربه عبيد زاکانی را ملاک عمل قرار داده تا نتيجه بگيرد که اين جواب منفی است.
قياس ايشان مع الفارق است چرا که "انقلاب" مبارزه با قوای قهريه طبيعت مثل رعد وبرق و طوفان وسيل وامثالهم (خطراتی خارج از "جوهره" آدمی مثل طبيعت متضاد موش وگربه) نيست. انقلاب مبارزه با نظامی است که انسان برای بهبود روابط بين افراد جامعه تآسيس کرده ويا بر او تحميل شده بود وبعد مورد سوء استفاده بخشی از همان جامعه قرار ميگيرد.
واقعيت تاريخی اين است که انقلابهای مردمی هزينه های سنگينی را برمردم زمان خود تحميل کرده اند ولی درعوض تمدن بشری را بطور دائم اصلاح کرده وميکنند ويا بقول شما گهگاهی هم قدمی پس رفته اند تا گزينه بهتری را انتخاب کنند. اگر غير از اين بود، بشر هنوز تابع قانون جنگل بصورت کاملآ ابتدائی خود بود.
بهرحال، اميدوارم که صراحت لهجه بنده را حمل بر اسائه ادب نکرده باشيد. فقط خواستم با بسط مطلب از توضيح واضحات و قالب بندی تئوريک انتقاد کرده باشم.


rashid

چنین است رسم سرای سپنج

rashid



به نقل از
Mohamad.Purqurian

(  برعکس قلعه حيوانات جورج اورول بازتاب نزديکتری به انقلاب دارد چون خوکها که بقدرت ميرسند خود بر خوکان همجنس خود ظلم ميکنند. واين درست مشکل اکثريت قريب به اتفاق انقلابهاست ) 
این هم نه مشکل بلکه بخشی از طبع یا هدف پنهان انقلاب ها ست  . هر مشکلی حل میشود اگر این واقعیت را بپذیریم که جنگ قدرت و منافع حرف اول را میزنند و وعده های چنین و چنان یا فریب و خودفریبی هستند یا در باغ سبز و یا آب و رنگ ویترین که خریدار را به هیجان آورد که بدون این مایه ها هم خمیر انقلاب ور نمیآید و البته زمینه ساز اینها هم گوهر عدالت طلبی است که در ذات بشر جنب و جوش دارد . زندگی پر از ذوج های متضاد است ، برنده و بازنده ، ظالم و مظلوم ، گول زننده و گول خورده . در هر زمان هرکه برد برد و آنکه باخت باخت ، ننگ و نفرین و آه و ناله هم دردی  دوا نمیکند ، یا چاره شدنی یا رضایت به آنچه هست . تازه هر برنده ای در گام بعدی میشود بازنده  و هیچ بازنده ای هم همیشه بازنده نمیماند .

پس به گفته حافظ :

دور فلکی یکسره بر منهج عدلست

خوش باش که ظالم نبرد راه به منزل


پندارنیک

قياس مع الفارغ

پندارنیک


Mohamad Pourqurian's comment is so good and worthy of reading that the tiny typo in its title is negligible.


Mohamad.Purqurian

قياس مع الفارغ

Mohamad.Purqurian


موش وگربه عبيد زاکانی بدون ترديد يکی از شاهکارهای تمثيلی ادبيات فارسی است که قرنها بعد پروين اعتصامی آنرا درقالبی ديگر بيان ميکند:
گفت با جوجه مرغکی هشيار
که زپهلوی من مرو بکنار
گربه را بين که دم علم کرده
گوشها تيز و پشت خم کرده
چشم خود تابهم زنی بردت
تا کله چرخ داده ای خوردت
جوجه گفتا که مادرم ترسوست
بخيالش که گربه هم لولوست
گربه حيوان خوش خط وخاليست
فکر آزار جوجه هرگز نيست
دوقدم دورتر شد از مادر
آمدش آنچه گفته بود بسر
ولی نه موش وگربه عبيد و نه گربه و جوجه پروين مصداقی برای انقلاب نيستند. چون درهردومورد جنگ ظالم ومظلوم همجنس نيست. بعبارت ديگر نه موشان بر عليه شاه موشان قيام کردند ونه جوجه ها برعليه مرغان زورگو.
برعکس قلعه حيوانات جورج اورول بازتاب نزديکتری به انقلاب دارد چون خوکها که بقدرت ميرسند خود بر خوکان همجنس خود ظلم ميکنند. واين درست مشکل اکثريت قريب به اتفاق انقلابهاست. بنابراين اگر قياسی باشد استقلال ملتها از سلطه بيگانگان است که امپرياليستها ازجنس گربه و ملل زيرسلطه از جنس موش ويا جوجه باشند که يا مثل موشهای عبيد مست ومغرور ميشوند ويا بسان جوجه پروين فريب ظاهر فريبنده دشمن راميخورند.
ولی حتی درچنين قياسی بی انصافی است که اثر انقلابها را در تحولات غيرقابل انکار جهانی که بميراث گرفته ايم، ناديده بگيريم. بعبارت ديگر درست است که هر انقلابی فرزندان خودرا قربانی ميکند ويا توسری خوردگان ديروز، زورگويان امروز ميشوند ولی در هر انقلابی بشر جهشی بسيار بزرگتر در جهت عدالت اجتماعی بشر برداشته است واکثريت قريب به اتفاق تآسيسات حقوقی بشر امروز مثل انواع واقسام آزاديها و حقوق بشر وغيره بدون انقلابهای مردمی تقريبآ غيرممکن بود.
ازطرفی ساده انديشی است که درآمد سرانه ملتها را معيار پيشرفت آنها بگيريم. برای مثال دو خانواده همسايه را در نظر بگيريد که يکی با چهارنفر عضو 4000 دلار درآمد داشته باشد وديگری با شش نفر عضو 5400 دلار. درآمد سرانه اولی هزار دلار است و درآمد سرانه دومی 900 دلار. ولی در واقع دومی بمراتب "تواناتر" است که 1400 دلار بيشتر توليد درآمد کرده است. حالا چگونه ميتوان ادعا کرد که کانادا با 35 ميليون جمعيت وآنهمه منابع طبيعی قابل قياس با آمريکا است که سيصد مليون از جمعيت دنيا را در زيرپوشش مستقيم اقتصادی خود دارد؟ ودرست بر همين منوال چگونه ميتوان درآمد سرانه شيخ نشينهای خليج فارس را با ايران هفتاد ميليونی مقايسه کرد؟


rashid

قانون طبیعت

rashid


انقلاب یا خیزش یا امواج سرکش و یا هرکه هرچه بنامد بخشی از وجود آدمیزاد است ، همانطور که در ریز و درشت همه چیز و همه جا مشاهده میشود . در پی همه طوفان های کوچک و بزرگ آرامش هست به دنبال هر مدی هم جزری و هر زمستانی هم تابستانی و تا به آخر .آیا میتوان گفت چون در پس هر زمستان باز تابستان فرا میرسد پس همیشه تابستان باشد ؟ این سکون شدنی است ؟ در هیچ پدیده ای سراغ دارید ؟ اصلآ بدون تغییرات کمی و کیفی یا اصلاحات و انقلاب ها ادامه حیات میسر است ؟ گفته میشود تغییرات تند و حساب نشده نه ولی آرام و متین بله ، که در حرف و خیال زیباست ولی در عمل گاه اینست و گاه آن . ما میتوانیم این یا آن نوعش را دوست داشته باشیم  ولی درعالم واقعی هردو بنا به شرایط واقعی و نه اگر و مگر ها پدید میآیند . انقلاب ها برخی سازنده اند و بعضی ویرانگر ولی نوع ویرانگرش هم گونه ای ضرورت است که خود زمینه ساز یک گام به پیش در مرحله بعدی است و تکامل از راه همین رفت و برگشت ها و به صورت حلزونی و نه دایره ای صورت میگیرد .همه عالم تکرار است و تکرار ولی هیچ تکراری هم مشابه قبلی نیست همانطور که هیچ انسانی عینآ شبیه دیگری نیست هیچ بهاری و زمستانی هم تکرار مکانیکی میلیاردها هم جنس قبلی خود نیستند .

پندارنیک

In Your Face.........

by پندارنیک on


All-Iranians

ما انقلاب كرديم يا انقلاب ما را

All-Iranians



Roozbeh_Gilani

انقلاب کوبا شاید فاجعه بارترین رویداد قرن بیستم باشد

Roozbeh_Gilani


You then claim the "Cuba is today where it was 70years ago".

You are very wrong.  Here some statistics for you on Cuba:

And remember that Cuba, unlike Iran does not enjoy massive oil Revenue, and has been under airtight US economic blockade for over 60 years now....

  • Cuba's literacy rate today (99%) is one of the highest in the world (before Revolution almost half the population were illiterate)
  • Cuba's infant mortality rate today is one of the lowest in the world (Before the revolution one of the highest)
  • Today, Cuba is a leading nation in pharmaceutical R&D and manufactur. (Before the Revolution cuba had no pharmaceutical industry)
  • Every Cuban citizen is entitled to free, high quality, medical care and Education (Before Revolution only the rich could afford medical care and education) 

The list goes on... 

Please, do some research before writing.  

"Personal business must yield to collective interest."


Shazde Asdola Mirza

عبید زاکانی

Shazde Asdola Mirza


 

موشکی بود در پس منبر

زود برد این خبر به موشانا

مژدگانی که گربه تائب شد

زاهد و عابد و مسلمانا


amirparvizforsecularmonarchy

Invited by name M. Saadat Noury

by amirparvizforsecularmonarchy on

Get informed by the blog, then please give your input.  For those of you who are better informed this is not going to be new material for you, but you may still have some valuable input on the subject.  You can't list a single revolution that was not methodically planned in the last 100 years

//iranian.com/main/blog/amirparvizforsecularm...

 


amirparvizforsecularmonarchy

JJHaving said that, I don't think revolutions can be engineered

by amirparvizforsecularmonarchy on

JJ are you joking? People can not be brought to boiling point? Armes and police forces don't have to be neutralized? JJ when did you give up your ability to reflect?  Reflect a little on our new blog on this subject exactly. //iranian.com/main/blog/amirparvizforsecularm...

I submit there are no revolutions without foreign organization, especially the Russia one, German hands were involved at every level of it.

 


Abarmard

Well done

by Abarmard on

Enjoyable read.

Very interesting take and timely piece.

I agree and believe that if Iranians are smart, they would focus on what kind of society they have rather than what form of government.


Mort Gilani

Please Verify

by Mort Gilani on

Russia's population at the start of 1917 revolution was approximately 90 million, not 185 million.


M. Saadat Noury

مدعافهم کن! پسر جانا

M. Saadat Noury


As JJ correctly noted and very well said, we do not think revolutions can be engineered or avoided. The revolution happens because society reaches boiling point with no way to release steam. If governments keep pressure on people and don't allow any opposition, any change, then what eventually happens next, when mobs (+ supported by world's policy makers) take matters into their own hands, no one should be surprised

And here is your very good line

شاید جالب ترین دلیل بی فایده بودن انقلاب مربوط به آمریکا و کاناداست. 


پندارنیک

The premise of the argument is somewhat skewed...

by پندارنیک on

 

 

انقلاب کردنی نیست؛ شدنیست


Jahanshah Javid

No options

by Jahanshah Javid on

I'm no fan of revolutions, certainly not as much as I was 30-something years ago. I enjoyed your piece and agree that rapid, chaotic and often bloody transformations are far from desirable.

Having said that, I don't think revolutions can be engineered or avoided. They happen because society reaches boiling point with no way to release steam. If governments keep pressure on people and don't allow any opposition, any change, then what eventually happens next, when mobs take matters into their own hands, no one should be surprised.