بختیار که بود و چه کرد؟

عباس میلانی،‌ حمید اکبری و مهران براتی


Share/Save/Bookmark

بختیار که بود و چه کرد؟
by Amir Mossadegh Katouzina
07-Aug-2011
 

بیست سال پس از ترور شاپور بختیار،‌ دبیرکل حزب ایران و یکی از رهبران جبهه ملی ایران دوستاران این چهره تأثیرگذار در یکی از مهم‌ترین دوره‌های تاریخ معاصر ایران عصر شنبه بر مزار او در گورستان مونپارناس پاریس گرد آمدند و یادش را گرامی داشتند.


شاپور بختیار در طول ۳۷ سال پادشاهی محمدرضا شاه پهلوی در ایران از مخالفان حکومت و منتقدان آخرین شاه ایران به شمار می‌آمد. که سابقه چند بار زندان را در کارنامه مبارزاتی خود داشت. با این همه ۳۷ روزی که نام او را به عنوان آخرین نخست‌وزیر نظام پادشاهی مشروطه در ایران ثبت کرد، حساس‌ترین دوره نقش‌آفرینی شاپور بختیار در تاریخ معاصر ایران بود: ۳۷ روز پایانی حکومت پهلوی که با پیروزی انقلاب بهمن ۱۳۵۷ و دگرگونی نظام حکومتی ایران پایان گرفت.


صدای شاپور بختیار:‌ از یک دیکتاتوری ۲۵ ساله ما بیرون بیاییم و به یک دیکتاتوری جدید وارد شویم. من امکان ندارد در حدود این که در این مسئولیت کنونی هستم چنین چیزی را اجازه دهم. از زمان ژنرال فرانکو تاکنون آنچه را که من کرده‌ام، در راه آزادی بوده... حالا. چه می‌خواهیم؟ قانون باید اجرا شود. انتخابات باید آزاد باشد. بر طبق قانون بایستی که پارلمان باشد و تمام این چیزها بایستی به جای خود باشد. بنده تسلیم زور و هو و جنجال نخواهم شد.


شاپور بختیار که از سال‌ها پیش از مخالفان ادغام دین و حکومت بود و درباره آنچه شکل‌گیری دیکتاتوری نعلین در ایران توصیف می‌کرد، هشدار داده بود، در سال‌های پس از پیروزی انقلاب هم همچنان از مخالفان جمهوری اسلامی ایران ماند و سرانجام بیست سال پیش در ۱۵مرداد ۱۳۷۰ به همراه منشی‌اش سروش کتیبه در حومه پاریس به قتل رسید.


قتل شاپور بختیار با همکاری گروهی متشکل از فریدون بویراحمدی،‌ محمد آزادی و علی وکیلی‌راد صورت گرفت، و از این افراد علی وکیلی‌راد اندکی بعد در سویس جلب و در اختیار مقام‌های فرانسوی قرار گرفت و نهایتاً به حبس ابد محکوم شد.


با اینهمه سرنوشت این تبعه ایرانی دخیل در قتل شاپور بختیار همچون انیس نقاش، دیگر اقدام‌کننده به ترور شاپور بختیار، بازگشت به ایران بود. انیس نقاش تبعه لبنان یک سال پس از خروج بختیار از ایران در تابستان ۱۳۵۹ به جان شاپور بختیار سوء قصد کرد اما پس از ناکام ماندن این سوء قصد حکم حبس ده ساله گرفت و در معامله‌ای میان دولت‌های ایران و فرانسه و در ازای آزادی یک گروگان فرانسوی در لبنان تحویل ایران شد.


انیس نقاش دو سال پیش در گفت‌وگویی با خبرگزاری فارس این اقدام را از افتخارات خود خوانده بود. مشابه تعبیری که علی وکیلی‌راد ۱۹ سال پس از بازگشت و بعد از آن که آزادی یک تبعه فرانسوی بازداشت شده در حوادث پس از انتخابات ۲۲ خرداد ۸۸ آزادی و بازگشت او به ایران را رقم زد، بر زبان راند.


اما آیا ۳۷ روز زمامداری شاپور بختیار در ایران که با پیروزی انقلاب بهمن ۱۳۵۷ به پایان رسید، از ابتدا محتوم به شکست بود؟ به ویژه که شاپور بختیار پذیرش عنوان نخست‌وزیری را مشروط به خروج شاه از ایران کرده بود. درست برعکس غلامحسین صدیقی رهبر دیگر جبهه ملی ایران که پذیرش نخست‌وزیری را مشروط به حضور شاه در کشور و واگذاری قدرت به شورای سلطنت می‌دانست.


علاوه بر این مسئله ارتباط شاپور بختیار با حکومت‌های عراق و عربستان سعودی در دوران جنگ هشت ساله ایران و عراق، آنگونه که طیف قابل توجهی از اسلامگرایان، ملیون دیگر و گروه‌های چپگرا ارزیابی می‌کنند،‌ انتقاد برانگیز بود یا آنطور که هواداران او می‌گویند برای احیای روند دموکراسی در ایران لازم بود؟


۲۰ سال پس از قتل شاپور بختیار از جمله این پرسش‌ها را با سه میهمان این هفته برنامه دیدگاه‌ها در میان گذاشته‌ایم. با عباس میلانی،‌ مورخ و مدیر مرکز مطالعات ایران در دانشگاه استنفورد آمریکا،‌ حمید اکبری،‌ استاد رشته مدیریت دانشگاه نورث ایسترن ایلینویز آمریکا و مدیر بنیاد دانشگاهی دکتر محمد مصدق در همین دانشگاه در شیکاگو و مهران براتی، عضو شورای هماهنگی سازمان جمهوری‌خواهان ایران در برلین.

امير مصدق کاتوزيان
مجله‌های هفتگی / دیدگاه‌ها
www.radiofarda.com

***

آقای میلانی، درک ایرانیان از شاپور بختیار در طول این بیست سالی که از کشته شدنش می‌گذرد و هم طی ۳۲ سالی که انقلاب شده دچار چه تحولی شده؟

متأسفانه آمار و ارقام دقیقی که آدم بتواند بر اساس آن قضاوت قطعی کند وجود ندارد. شواهدی که در دست هست همین مقالاتی است که نوشته می‌شود و صحبت‌های افواهی است که آدم می‌شنود. بر اساس اینها آدم بخواهد قضاوت کند من گمان می‌کنم که ستاره اقبال آقای بختیار هر چه از قتلش به دست عمال رژیم می‌گذرد،‌ بالاتر و بالاتر می‌رود.

مردم متوجه می‌شوند که دلیری و شجاعتی داشت و خطر را خوب می‌دید. راه حلی که پیشنهاد می‌کرد، یعنی جدایی دین از سیاست اساساً راه حلی است که به گمان من شمار روزافزونی از مردم ایران هم به آن رسیده‌اند و جنبه‌های دیگر شخصیتش کاستی‌های آن هم بیشتر مورد توجه است.

این هر دو جنبه را خلاصه می‌توانید بیان کنید؟

من فکر می‌کنم شجاعتش و درکش از ضرورت جدایی دین از سیاست،‌ درکش از آنچه استبداد نعلین ازش یاد می‌کرد، چیزی به این مضمون،‌ مهم‌ترین نکاتش هستند. شجاعتش در این که مصلحت مملکت را بر اختلافاتی که خودش با شاه داشت و اختلافات دیرینه‌ای بود،‌ رجحان گذاشت و حاضر شد که مسایل شخصی خودش را وا بگذارد و به فکر مصلحت ایران باشد.

به گمان من مهم‌ترین کاستی که در کارش وجود داشت این بود که از اوضاع درک دقیقی نداشت. نمی‌دانست که این موجی که دارد می‌آید چقدر قدرتمند است. فکر می‌کرد صرفاً با بیان نظریاتی دقیق و دموکراتیک می‌تواند جلوی این موج را بگیرد. متوجه نبود که اگر شاه از ایران خارج شود او حمایت ارتش را از دست خواهد داد و اگر ارتشی در کار نباشد توان ماندن هم نخواهد داشت. لازم بود که اگر بخواهد برنامه‌هایش را اجرا کند طبعاً مدتی سر کار می‌ماند بدون ارتش بدون تکیه به ارتش این کار شدنی نبود.

من فکر می‌کنم بین دکتر صدیقی و دکتر بختیار که هر دو شجاعت و دلیری به راستی ستودنی و تاریخی داشتند،‌ دکتر صدیقی بصیرتش بیشتر بود و متوجه بود که اگر شاه برود،‌ خودش توان ماندن در ایران را نخواهد داشت و یکی از تصمیمات تاریخی نادرستی که شاه گرفت و باعث برافتادن رژیمش شد این بود که بین این دو یعنی صدیقی و بختیار چون خودش تصمیم رفتنش را گرفته بود به بختیار رو کرد و صدیقی را که واپسین شرط احتمال بقایش بود رد کرد و شرایط او را که ماندن شاه بود نپذیرفت.

آقای میلانی به این نکته بازهم می‌پردازیم و بازتر می‌کنیم. ولی پیش از آن از آقای حمید اکبری می‌خواهم بپرسم یک نگاه اجمالی به کارنامه فعالیت سیاسی شاپور بختیار قبل و بعد از انقلاب از نگاه شما آقای اکبری که همیشه با دیده تحسین به او می‌نگرید،‌ چه نکات مثبت و منفی در بر دارد؟

هر آغازی در مورد شخصیت دکتر بختیار و کارنامه دکتر بختیار بدون شک می‌بایست از تصمیم دکتر بختیار برای قبول کردن نخست‌وزیری در دوره انقلاب شروع شود. بنابراین کارنامه ایشان را قبل و بعد را دقیقاً بر اساس همین نخست‌وزیری می‌بایست بسنجید.

دکتر بختیار، در اصل من اگر یک مدل رهبری را بخواهم قضاوت کنم، به نمایش گذاشت. در مورد رهبران تجزیه و تحلیل کنیم در دوره نخست‌وزیری‌اش می‌بینیم در مقابل دیگر رهبران دوراندیشی داشت و هم قدرت پیشگویی آینده را داشت به صورت اتفاقات منفی و ناگواری که بر اثر قدرت رسیدن جمهوری اسلامی در ایران رخ داد،‌ این قدرت پیشگویی را داشت و همچنین این قدرت را داشت که در مورد جدایی دین از حکومت، در مورد دموکراسی پافشاری کند بر اساس تجربیاتی که خودش داشت از گذشته.

دوم این که اگر برویم بخش دوم رهبری که می‌تواند تغییر بنیادی به وجود بیاورد،‌ یک نوع زبان و ارتباط است. دکتر بختیار یک نوع زبان مدرن و زبان یک ایرانی را در اصل به کار گرفت در مقابل زبانی که یک زبان اسلامی و جمهوری اسلامی بود. دو طرز بیان مختلف را دکتر بختیار و آیت‌الله خمینی در زمان انقلاب بیان کردند. بخش سوم مسئله اعتماد بود.

در آن مورد دکتر بختیار قطعاً مشکل داشت جلب اعتماد مردم را می‌توانست کند که کما اینکه کرد. اکثریت یک عده قابل توجهی از مردم که مصدق را علاقه‌مند بودند و به ۲۸ مرداد می‌اندیشیدند و این اعتماد هم در این آدم‌ها ایجاد کرد که خودش اولین دولت مخالفان شاه را در اصل تشکیل داد.

هیچ دولت دیگری را از زمان ۲۸ مرداد پیدا نمی‌کنیم که به وسیله مخالفان شاه تشکیل شده باشد. همه حتی دکتر امینی را هم در نظر بگیریم در اصل اینها موافقان شاه بودند یا موافقان آن کودتا بودند. مخالفانش نبودند.

مرحله آخری رهبری بنیادین بر می‌گردد به خودشناسی. دکتر بختیار به خوبی می‌دانست چه کسی است و چه می‌خواهد. به هیچ وجه خودش را در هنگام انقلاب گم نکرد. حالا چطور شکست خورد این گفت‌وگوی دیگری است و گمان می‌کنم فرصت نداشته باشم.

آقای براتی، از دید یک فعال سیاسی جمهوری‌خواه که قبل و بعد از انقلاب با دیدگاه شاپور بختیار همدلی نداشته چه نکات منفی و مثبتی شما در کارنامه فعالیت سیاسی او می‌بینید؟

البته این که قبل از انقلاب ما با ایشان همدلی نداشتیم این صحیح نیست. شاید مهم‌ترین کاری که ایشان قبل از انقلاب انجام دادند بیانیه‌ای است که در خرداد ماه ۱۳۵۶ با آقای کریم سنجابی و داریوش فروهر در نامه‌ای که به شاه نوشتند و از او خواستند که برای نجات ایران به حکومت استبدادی اش پایان دهد و به اصول قانون اساسی و اصول مشروطیت تمکین کند.

خوب این بسیار نامه تأثیرگذاری در جو سیاسی ایران بود در خارج از کشور هم تعداد زیادی از روشنفکران برجسته از این نامه حمایت کردند و متأسفانه شاه به حرف او نه تنها گوش نکرد، بلکه اطلاع دارید که ایشان بعداً به زندان افتاد و مدتی کوتاهی قبل از انقلاب شاه ایشان را از زندان بیرون آوردند که بهشان پیشنهاد نخست‌وزیری کنند.

اما فکر می‌کنم که مهم‌ترین کار که ایشان انجام داد در رابطه با شجاعتی که آقای میلانی به آن اشاره کردند. اگر ما امر سیاست را امر ایدئولوژی ندانیم،‌ از ایدئولوژی جدا کنیم سیاست همان در برابر نهادن یا سنجش امکانات در مقابل یا مقایسه با یکدیگر است.

در چنین سنجشی ایشان گام‌های متعددی برداشت، که این جدا از نتیجه‌اش نشان از این دارد که ایشان یک فرد بسیار مستعد سیاسی بودند. یک این که اشاره شد نخست‌وزیری شاه را پذیرفتند. دوم اینکه ایشان همزمان یک اصل مهم را بهش توجه داشتند که نیروی قوی مذهبی در این مملکت می‌تواند تبدیل به یک نیروی تخریبگر شود.

به همین دلیل همانطور که آقای بنی صدر هم در مصاحبه اخیرشان گفتند به نوعی از ایشان خواستند در رابطه با آیت‌الله خمینی قرار گیرند و به ایشان این پیشنهاد را بکنند که در چارچوب قانون اساسی مشروطه اختیارات شاه ازش گرفته شود،‌ کم شود، ساواک منحل شود، زندانیان سیاسی آزاد شوند، مطبوعات آزاد شود و احتمالاً چیزی هم که بعداً گفتند اموال بنیاد پهلوی مصادره شود و چیزهایی از این دست که مورد قبول ایشان واقع نشد.

گام بعدی، اگر دست باشد بازهم نشان از شجاعت دارد،‌ گویا پیشنهادی بوده که آقای عباسقلی بختیار که از اقوام ایشان هستند با آقای بنی‌صدر صحبت کردند، این پیشنهاد هم حتی بوده که ایشان از نخست‌وزیری شاه استعفا بدهد و نخست‌وزیر انقلاب شود. ایشان حالا دلایلش را بعدا می‌گویند، نمی‌پذیرند این مسئله را.

شاید یک دلیل اصلی این بوده که ارتش هیچوقت همراهی با این پیشنهاد نخواهد کرد. جدا از محتوای مسئله که این آیا واقعیت داشته یا نه،‌ به هر صورت کسی که می‌سنجد امکانات را در یک شرایط بسیار حاد و خطرناک سیاسی برای مملکت،‌ انسان بسیار مستعد و شجاعی است و به همین دلیل هم قابل تحسین باقیمانده تا امروز.

آقای میلانی، آیا شکست شاپور بختیار بر مبنای آن چیزی که در پاسخ سؤال اول گفتید در دوران نخست‌وزیری‌اش محتوم بود؟

من فکر می‌کنم با شکلی که به این کار اقدام کرد یعنی با شرط کردن پذیرش‌اش به خروج شاه از ایران به گمان من شکستش محتوم بود. برای اینکه نه جبهه ملی را داشت، حتی اگر جبهه ملی پایه وسیعی می‌داشت در جامعه، که معلوم شد ندارد و پایه‌اش محدودتر است، و متحدانش در جبهه ملی به او پشت کردند، نه تنها همراهی و همدلی نکردند، بلکه تمام تلاش‌شان را برای برانداختن او انجام دادند،‌ برای بی‌آبرو کردنش انجام دادند.

برای جلوگیری از پیوستن اعضای جبهه یا افراد خوشنام به کابینه استفاده کردند. خلاصه تمام سعی سنجابی و فروهر در آن زمان این بود که نگذارند، اول صدیقی و بعد بختیار، در این کار موفق شوند. در عین حال ارتش هم روی خوشی نداشت با او. به او اعتماد نداشت. ساواک را هم منحل کرده بود.

رژیم جدید و رژیم بختیار صرفا بر اساس یک عالم مقال دموکراتیک خردمحور در ایران می‌خواست بماند. در حالی که شرایط ایران شرایط انقلابی بود. اتفاقاً من فکر می‌کنم سنجش او از اوضاع سنجش چندان درستی نبود. در یک شرایطی که مملکت در آن التهاب انقلاب است و همه روشنفکران عملاً خرد نقادشان را یا واگذاشته‌اند و یا سکوت کرده‌اند در مقابل این موجی که دارد می‌آید، مردم در ماه عکس آیت‌الله خمینی را می‌بینند،‌ در این شرایط نمی‌شود صرفاً با یک عالم مقال دموکراتیک صحبت از لائیسته و خردمحور حرف زدن، به زبان سلیس فارسی، نمی‌شود جلویش را گرفت.

بایستی به گمان من می‌پذیرفت که به تنهایی اهل این کار نیست. به تنهایی نمی‌شود این کار را انجام داد. در عین حال من برخلاف گفته آقای دکتر اکبری فکر می‌کنم اگر یک زمانی بخواهیم واقعاً سنجش تاریخی کنیم از مقام دکتر بختیار، به هیچ وجه نمی‌شود فقط به این ۳۷ روز کفایت کرد.

باید به دوران قبلش عنایت داشت، باید به سخنرانی‌اش در آن میدان جلالیه پرداخت. باید به تماس‌هایی که در ایران داشت با افراد مختلف پرداخت، باید به دوران بعد از انقلاب پرداخت. هم به شجاعت‌هایی که در آن دوران کرد و هم به خطاهایی که ممکن است در آن دوران مرتکب شده باشد. یعنی برای ارزیابی جامع تاریخی نمی‌شود گفت فقط ۳۷ روز را انتخاب می‌کنیم و در مورد این ۳۷ روز هم فقط از قهرمانی‌اش یاد می‌کنیم.

تاریخ را اگر نگاه کنید و نگاهش به افراد دیگری که قهرمانی‌هایی کرده‌اند، تاریخ یک کمی با وسعت بیشتری به کارنامه‌ها نگاه می‌کند. نه این که الزاماً چیز بدی در این کارنامه هست،‌ ولی قضاوت‌هایی که کرده دکتر بختیار در گذشته که ممکن است تاریخ در موردش نظر دیگری داشته باشد.

دکتر بختیار، به گمان من به استناد اسناد دقیق سفارت آمریکا می‌شود گفت که سخنرانی دکتر بختیار در میدان جلالیه که خلاف مطلبی بود که با الهیار صالح و صدیقی و دیگران تصویب کرده بودند و در آن می‌خواست که ایران به کشورهای غیرمتعهد بپیوندد،‌ این سخنرانی بود که نظر دولت آمریکا را برگرداند و فشاری که به طور مستمر به شاه وارد می‌کردند برای اینکه با جبهه وارد ائتلاف شود به طور ناگهانی متوقف شد.

دقیقاً به این جمله اشاره می‌کنم که اینها اگر سر کار بیایند، یکی از رهبران گنده‌شان گفته که می‌خواهند بروند به طرف غیرمتعهدها و خوب آمریکا در آن زمان حاضر نبود چنین ریسکی بکند.

آقای اکبری، آیا شاپور بختیار بعد از اینکه شاه از ایران رفت اصلا شانسی داشت برای مهار اوضاع؟ به این دلیل می‌پرسم که همانطور که آقای میلانی گفتند گفته می‌شود که رجل دیگر ملی، غلامحسین صدیقی یکی از شرایطش همین بود که در صورتی نخست‌وزیری را خواهد پذیرفت که شاه در ایرن بماند.

اولاً خوشحالم که اسم دکتر غلامحسین صدیقی می‌آید و می‌بایست این را مطرح کرد که بسیار نکته جالبی است که بسیاری کسانی که با دکتر بختیار مخالف هستند نمونه و سرمشق دکتر غلامحسین صدیقی را مطرح می‌کنند و می‌گویند که دکتر صدیقی نخست‌وزیری شاه را نپذیرفت. در حالی که ابدا خوانش من از تاریخ ایران در این مورد بسیار نگاه کرده‌ام، این است که دکتر صدیقی نخست‌وزیری را پذیرفت و همانطور که عنوان شد شاه بود که یکی از شرایط دکتر صدیقی را نپذیرفت ولی شرط دیگر را که شاه نپذیرفت و در موردش خیلی گفت‌وگو نمی‌شود مسئله فرصت بود.

دکتر صدیقی خواهان فرصت بود از شاه برای تشکیل کابینه‌اش، به خاطر اینکه با شخیتی که داشت و روش کاری که داشت تأمل می‌کرد بیشتر از دکتر بختیار. منظور من حداقل قضاوت شخصی در این مورد نیست وقتی نگاه می‌کنیم به آن زمان. ولی یک مسئله را باید در نظر گرفت.

کسانی که با موضع دکتر صدیقی موافقت می‌کنند هیچوقت این را به صورت آشکار عنوان نمی‌کنند که دکتر صدیقی کسی بود که به صورت مشخص از دکتر بختیار پشتیبانی کرد. تنها رهبر و رجل ملی ایران بود که در اصل جزو جبهه ملی که در مورد دکتر بختیار بسیار مثبت و در مقام پشتیبانی‌اش صحبت کرد و گفت وظیفه تمام اشخاص پشتیبانی و خصوصیات درست و صحیح سیاسی و روش و شهامتش را ستود و میهن دوستی‌اش را ستود.

این را ما بایستی در نظر بگیریم و این مسئله‌ای را که شما عنوان می‌کنید... در سیاست در نهایت با توجه به وضعیت انقلابی که بود که معلوم نبود که چه کسی می‌تواند موفق شود. حالا شاید در بخش آخر برنامه به این بپردازیم. مسئله میراث بود در آن زمان. این را هم باید در نظر گرفت قبل و بعد مهم است ولی آن چیزی که مردم نگاه می‌کنند و هنوز دارند نگاه می کنند همان دوران آخر انقلاب است و به همین دلیل هم دکتر بختیار مطرح است والا آدم‌های بسیار دیگری هم بودند که الان دیگر در موردشان گفت‌وگو نمی‌شود.

آقای براتی، اگر فعالان سیاسی چپ،‌ ملی، ملی مذهبی و اسلامگرا شیوه برخورد دیگری پیش می‌گرفتند در برابر دولت شاپور بختیار مثلاً مثل مهشید امیرشاهی فعال سیاسی که سابقه داشت در فعالیت‌های چپ و کنفدراسیون، نتیجه بهتری حاصل می‌شد از خیزش انقلابی بهمن ۱۳۵۷ یا نه؟

بله. احتمالاً اگر این زودتر انجام می‌گرفت، چرا. هیچ انقلابی سرنوشتی نیست نتیجه‌اش. انقلاب‌ها را هم مردم انجام نمی‌دهند در وهله اول. در وهله اول معمولاً روشنفکران و قشر میانه شهری هستند که خواهان تغییراتی می‌شوند، به میدان و خیابان می‌آیند و مردم و توده‌ها به محض اینکه شانس موفقیتی در این حرکت ببینند به این حرکت که از طرف روشنفکران آغاز شده می‌پیوندند.

بنابراین نقش آنها بسیار مهم است. ما به طور عمده در اکثریت نیروی چپ نیروی دموکراتی نداشتیم. اکثریت نیروی چپ خواهان تغییر قدرت به معنی کسب قدرت بود. و چون خودش چنین استعداد و امکانی نداشت کسب قدرت از طرف خمینی را ترجیح می‌داد به کسب قدرت از طرف کسی مثل آقای بختیار. این از طرف نیروهای جبهه ملی هم صادق است.

جبهه ملی هم در این مورد دو شقه بود. در مورد نهضت آزادی که مسئله از اول روشن بود که چطور است. ولی اگر روشنفکران برجسته و شاخص مملکت که مردم به آنها به خصوص اعتماد اخلاقی داشتند می‌توانستند با چهره و تصمیم درستی به صحنه بیایند حتماً اگر زودهنگام انجام می‌گرفت،‌ تمام جهت حرکت به سوی دیگر می‌رفت.

اما در مقابل ما نیروهای دفع‌کننده‌ای هم بودیم. اصلاً تصمیم شاه مملکت که نخست‌وزیرش را در زندان می‌گذارد،‌ رئیس سازمان امنیتش را در زندان می‌گذارد،‌ سران حکومتش را در زندان می‌گذارد، و به خارج می‌رود معلوم است ارتش در چنین کشوری دیگر نیرویی نخواهد بود که آقای بختیار بتواند به آن تکیه کند.

بنابراین تنها کافی نبوده که روشنفکران حمایت می‌کردند. از آن طرف در بخش نیروهای فرادستی که قدرت را در دست داشتند هم می‌بایست شرایط حداقل به وجود می‌آمد. هیچکدام این شرایط به وجود نیامد. دو هفته بعد از اینکه شاه و بانو فرح دیبا ایران را ترک کردند،‌ خمینی به ایران می‌آید. ۱۰ روز بعد از آمدن ایشان ارتش اعلام بی‌طرفی می‌کند. خوب معلوم است در یک چنین شرایطی دیگر دیر است در آن ۳۷ روز یا ۵۰ روز دیگر دیر بوده که روشنفکران تغییر جهت می‌دادند چیزی عوض می شد.

ولی حتماً در این جهت فکر می‌کنم نقش بسیار منفی به طور عمده چریک‌های فدایی،‌ مجاهدین خلق بودند یا نیروهای مشابه در کشور ما بودند. نیروهای آزادیخواه دیگری سازمان یافته نبودند. ولی حتماً این تأثیر مثبت را می‌توانستند در تغییر جهت داشته باشند و شاید هم کمی قبل از این مسئله همانطور که اشاره شد به این مسئله یک ارتش باقی مانده بود، شاه ایران را ترک نکرده بود،‌ روشنفکران تصمیم درست را در پشتیبانی از بختیار گرفته بودند نتیجه به هر صورت در توازن قدرت طوری نمی‌شد که آیت‌الله خمینی و نیروهای اسلامی بتوانند صد در صد سوار انقلاب شوند.

به مسئله ارتباط شاپور بختیار با عراق و کشورهای عربی در زمان جنگ هشت ساله ایران و عراق تا الان در این بررسی اشاره نشد. که یکی از انتقادات اسلامگراها و ملیون دیگر مانند ملی مذهبی‌ها و طیف چپ به شاپور بختیار بوده. میراث تاریخی شاپور بختیار برای ایران امروز چیست آقای میلانی؟

یک اشاره‌ای کردم گفتم بایستی تمامیت زندگی‌اش را در نظر گرفت. آنچه که قبل و بعد آن ۳۷ روز کرده. نکته دیگری هم که می‌خواستم در مورد گفته آقای دکتر اکبری به آن اشاره‌ای گذرا کنم این است که این درست نیست که صدیقی وقت می‌خواست.

من بر اساس یادداشت‌های خود صدیقی در کتاب شاه نوشتم که صدیقی اتفاقاً در ۵ دیداری که با شاه می‌کند در دیدار چهارم می‌گوید که کابینه‌اش آماده است و برنامه دقیق ساعت به ساعت حتی برای زمام امور در دست گرفتن تهیه کرده بود. ایشان درست می‌گویند خیلی دقیق بود. این کار را کرده بود. ولی شاه تصمیم گرفت به خاطر اینکه نمی‌خواست بماند و هرچه زودتر از مملکت فرار کند تصمیم گرفت با شاپور بختیار برود.

و من فکر می‌کنم ابعاد روابط دکتر بختیار با عراق، حداقل برای من، و با عربستان سعودی، به خصوص با عراق، برای من روشن نیست. فکر می‌کنم تا وقتی اسناد دقیق در نیاید و ابعاد این مسئله روشن نشود قضاوت در موردش دشوار است. ولی من شخصاً فکر می‌کنم که وجهه دکتر بختیار با همراهی با عراق صدمه دید. حالا مقدار صدمه‌ای که دید در قیاس با فایده‌هایی که شاید از این همراهی پیدا کرد،‌ امکاناتی که پیدا کرد، سبک سنگین کردن آنها کار دشواری است و من اطلاع کافی ندارم و قصد فرار از جواب ندارم.

تبلیغات جمهوری اسلامی طبعاً قابل اعتنا و اعتماد نیست. برای اینکه آنها در همه موارد در تعریف خودشان افراط می‌کنند و در تکذیب مخالفان‌شان هم همین کار را می‌کنند و رژیمی که چنین پرونده‌ای دارد اتهاماتش در مورد کسی مثل بختیار به گمان من حداقل برای ملت ایران زیاد محل اعتنا نیست.

ولی یک روزی بالاخره این اسناد در خواهد آمد. یک روزی بالاخره روشن خواهد شد که ابعاد این همکاری‌ها اگر وجود داشته چه بوده. من اگر در آن روز زنده باشم و ببینم قضاوتش شخصاً این است که این یک سیاست در کل زیانباری بود برای خودش و برای وجهه‌اش در تاریخ.

آقای اکبری، میراث تاریخی شاپور بختیار برای ایران امروز از دیدگاه شما؟

دو سه تا میراث بسیار با اهمیت دارد. یک این که بختیار بعد از ۲۵ سال مکتب مصدق را دوباره در اصل می‌شود گفت زیر مکتب و زیر عکس مصدق به قدرت رسید. این دومی می‌شود گفت درست است که رفقایش را اخراج کردند به اصطلاح ولی این دومین دولت جبهه ملی بود. شاید می‌شود گفت این اولین آدمی که مشخص در جبهه ملی بود برای دومین بار بعد از دولت مصدق اولین دولت مخالفان و آخرین دولتی بود که در اصل یک دولت مصدقی بود. نخست‌وزیرش مباهات می‌کرد به مصدقی بودن.

این مسئله مکتب مصدق که تنها رجل سیاسی است که در ایران دارای یک مکتب سیاسی است و در اصل می‌توانست عامل سازماندهی شود،‌ بختیار این را ایجاد کرد. یادآوری کرد که ما یک گزینه دیگر داشتیم. یک گزینه مصدقی،‌ مشروطه،‌ دموکرات در مقابل استبداد پادشاهی و در مقابل استبداد دینی.

این گزینه هنوز بعد از دولت بختیار تا به حال در جمهوری اسلامی به هیچ وجه مورد رأی مردم نبوده. یعنی بوده که داخل خودشان اصلاح‌طلب یا اصول‌گرایان در مقابل هم قرار می‌گیرند ولی دلیل این که ما انتخابات آزاد در ایران نداریم و اگر بخواهیم ببینیم می‌بینیم هنوز مثل دوره بختیار که مردم برای ۳۷ روز ظاهراً یک کارزار انتخاباتی بود به بختیار رأی ندادند، حالت انقلابی داشت،‌ این گزینه در ایران هنوز زنده است و مردم می‌توانند به آن عطف کنند.

آقای براتی،‌ میراث شاپور بختیار برای ایران امروز؟

مهم‌ترین میراث ایشان آوردن فرهنگ سازش در سیاست است. سازش با شاهی که او را بارها به زندان انداخته بود. انتقام جو نبودن در سیاست و سازش با کسی که اصلاً با او نمی‌توانست همراهی داشته باشد، خواست سازش حتی با آیت‌الله خمینی تحت شرایطی که برای او وجهه و چهره‌ای بسازد که با آن بتواند به ایران بیاید و شرایطی که برای بختیار قابل قبول باشد.

این فرهنگ سازش را به همه طرف بردن و عرضه کردن مسئله‌ای است که ما به خصوص در سال‌های ۴۰ در رابطه با به خصوص جبهه ملی و امینی نداشتیم. یکی از اشتباهاتی که آن زمان انجام گرفت جبهه ملی کوشش لازم را برای سازش با امینی در نخست‌وزیری برای پیشبرد اصلاحات در ایران انجام نداد.

این کار را بختیار انجام داد و در یک شرایط بسیار خطرناکی انجام داد. وقتش نابهنگام بود ولی این که اصلاً جرئت سازش در سیاست را داشت فکر می‌کنم فرهنگ ماندگاری خواهد بود.


Share/Save/Bookmark

 
Veiled Prophet of Khorasan

Dear Souri

by Veiled Prophet of Khorasan on

 

The problem is that we never learn nothing from all this talking about the past!

Maybe our children will we are getting too old. I had a discussion about death. My friend asked me why did it happen. I told her: because people get too old to learn and we need new people. I think I had a very good point. My grandmother used to say "Khoda agl be oladet bedeh as to gzashteh" :-)

Every year at this time we say the same things about Bakhtiar, be khoda!!!

Well then it will get my job easier. I will just cut and paste the same post from this year :-)

Now really what do you think we should learn? I would like to know. One thing I did learn is to appreciate good people. Not to turn my back on them. Right now we have one possibility: Shirin Ebadi. I have been very critical of her in the past. But maybe I should reconsider and be more receptive to her as a possibility.


Mash Ghasem

بختیار: اسطوره و واقعیت و سوزاندن فرصتی تاریخی -متن کامل

Mash Ghasem


I'm posting the link for the entire essay below. In here I'm just putting the part about Bakhtiar's cooperation with Sadam.

با تمامی مطالب طرح شده توسط آقای دلخواسته طبعا توافق ندارم.

//www.hafteh.de/?p=20756

نامه هفتم شهریور ۱۳۵۶، سالی قبل از انقلاب، آقای بختیار به آقای خمینی:
“…واکنون به وسیله دوست مبارز خود آقای ابوالحسن بنی صدر این عریضه را به
حضور آن حضرت تقدیم می دارد. عطف نظر به گذشته و سوابق امضا کنندگان نامه ی
مذکور خواستم استدعا نمایم که به منظور وسعت بخشیدن مبارزات و ایجاد
هماهنگی بیشتر بین افراد ملت مسلمان در صورتی که مقتضی بدانید به هر نحو که
صلاح باشد ما را در این راه هدایت و حمایت فرمایند.”

---------------------------------------------------------------------------

۳. سرانجام بختیار
حال می توان از کسانی که سعی می کنند از بختیار شخصیتی دانا، ملی و
ایراندوست بسازند و او را در کنار مصدق قرار دهند و گاه هم از او به عنوان
چهره فروزان تاریخ ایران یاد کنند، پرسید که با شناختی که از مصدق و حساسیت
بسیار شدید او نسبت به اصل استقلال و آزادی داریم، کدامیک از حرکتهای
سیاسی بختیار که شمه ای از آن در این تحقیق آمد با روش و منش رهبر ملی
ایرانیان دکتر مصدق همخوانی دارد؟ آیا عدم استقلال بختیار در مقابل آمریکا،
همکاری اش با دشمن برای ایجاد کودتا در وطن، تشویق دشمن و همکاری با
بعثیها برای حمله به ایران، پذیرفتن دهها میلیون دلار پول از صدام و
سلطانهای فاسد عرب نفتی و دیگران و… را می توان با معیارهای ایرانیت که در
بخش اول ذکر شد تبیین کرد؟ آیا از دید هر مصدقیِ راستین، کسی که استقلال
وطن را زیر پا بگذارد و با دشمن در حمله به وطن تبانی کند، خائن به استقلال
وطن خوانده نمی شود؟ آیا این بی حرمتی تمام به مصدق نیست که نام بختیار را
در کنار نام قهرمان استقلال و آزادی بر اصل موازنه عدمی قرار دهیم؟
چرا برخی که خود را در جمع نیروهای ملی تعریف می کنند، به خود اجازه می
دهند در تاریخ جعل روا داشته و به نسل جوان، به خصوص نسل جوان در ایران تحت
استبداد که در سانسور اطلاعاتی شدید قرار دارند، دروغ بگویند و نیروهای
محرکه ای را که می توانند در تحول ایران از استبداد تاریخی به مردم سالاری
نقشی اساسی بر عهده گیرند نسبت به نیروهای ملی ناامید سازند؟ همه وظیفه
داریم که تاریخ وطن را، با تمام ابعادش با مردم خود و به خصوص با نسل جوان،
در میان بگذاریم. جعل در تاریخ، به خصوص در شرایط بحرانی حاضر، که رژیم و
مخالفان قدرت طلبش تلاش دارند تا منابع تاریخ را به انحصار خود در آورند،
تا بدین وسیله آینده را مطابق امیال خود معین کنند، جفای محض به مردم ایران
و عملی بس ناجوانمردانه است. هر کس یا گروهی که سیاست را نه روش رسیدن به
آزادی، بلکه دستیابی به قدرت می شناسد و برای رسیدن به این هدف، هر روشی را
مجاز می داند، نه تنها آلترناتیو و یا جانشین مناسبی برای استبداد
خانمانسوز فعلی نیست، بلکه بیش از حاکمان فعلی باید از او پرهیز کرد.
اینکه بختیار در درون خودش و برای دوستان و نزدیکانش واقعا چگونه انسانی
بود، مانند بسیار انسانها، ما علم کافی درباره قضاوت کردن در اختیار
نداریم. ولی علم و اطلاعات کافی برای قضاوت در مورد بختیار سیاستمدار در
عرصه عمومی داریم و این اطلاعات همانگونه که قدری از آن در اینجا عرضه شد
به ما می گوید که در کار سیاسی برای او قدرت اصل بود و نزد وی هدف وسیله را
نیز توجیه می کرد و چون قدرت اصل بود، مفاهیمی چون استقلال، آزادی و
مردمسالاری، حکم دست آویز را داشته اند وگرنه، او باید می دانست در
مردمسالاری، حاکمیت با مردم است و آزادی بدون استقلال، وجود پیدا نمی کند.
در یک کلام، سیره وی در انقلاب و جنگ نشان می دهد برای استقلال و آزادی وطن
ارزش واقعی قائل نبود.
اگر او به استقلال و آزادی همچون محمد مصدق باورداشت هیچگاه دستور بمباران
کردن واحدهایی از نیروهای مسلح را نمی داد و اگر ذره ای به آزادی باور داشت
هیچگاه در دوران نخست وزیری اش دستور طرح و اجرای کودتا و زندانی کردن بین
۱۰۰ – ۲۰۰ هزار نفر را نمی داد. به طور قطع در کودتایی که او در نظر داشت،
مانند هر کودتای دیگر در هر جای دیگر جهان، حتما ارباب جراید و روزنامه
نگاران مخالف از اولین دستگیر شدگان می بودند. مگر می شود تصور کرد که
کودتایی انجام بگیرد و بیش از ۱۰۰-۲۰۰ هزار نفر زندانی شوند ولی مطبوعات ضد
بختیار (که در آن زمان تقریبا‌ شامل تمامی مطبوعات می شد) به فعالیت خود
آزادانه ادامه دهند؟
او به اصل استقلال اعتقادی نداشت و برخوردی ابزاری با این اصل داشت و در
این رابطه است که تکرار این سوالات بنا به اهمیت آن لازم می آید. مگر ممکن
بود یک نیروی مصدقی از کارتر اجازه همکاری با خمینی را بگیرد و وقتی از سوی
آمریکایی ها مخالفت می بیند، از دستور کارتر اطاعت کند و بعد برای پوشاندن
حقیقت (=اطاعت از نظر کارتر) به اطرافیانش دروغ بگوید؟ مگر ممکن است که یک
مصدقی مشوق صدام برای حمله به ایران شود، به خدمت ارتش او برای تجاوز به
ایران در آید، طرح کودتای نوژه را بریزد، و خود و دستگاهش دریافت کننده
دلارهای صدامی و سلطانهای فاسد نفتی باشند و دیگران باشند؟ ظاهرا وی نیز
مانند آقای رجوی بر این نظر بود که اگر پیروز شود، بازخواستی نخواهد بود
زیرا از پیروز کسی سئوال نخواهد کرد؟
ناگفته نماند صدام، مانند هر سیاستمدار دیگر که قدرت را اصل می داند، هیچ
علاقه خاصی به شخص فارسی زبانی به نام بختیار نداشت و از زمانی که فهمید که
دفتر و تشکیلاتی که صدها مزدبگیر در اروپا دارد، برای بعثیها کارایی
ندارد، و از زمانی که به رجوی هم میوه ممنوعه قدرت را خوراند و صدام توانست
او را هم به خدمت خویش در آورد، عراقیها به بختیار کم لطف شدند و بخش اعظم
بودجه وی را قطع کردند. بی کفایتی ها و فساد در دستگاه بختیار بدان حد شد
که دهها میلیون دلار صدامی و غیر صدامی بباد هوا رفت تا جایی که مجبور شد
که خانه اش را نیز بفروشد و وقتی که بعد از قتل فجیعانه اش فرزند وی به
خانه زنگ زد و گوشی برداشته نشده بود اولین چیزی که به ذهنش رسیده بود این
بود که حتما پول تلفن داده نشده و تلفن را قطع کرده اند. و در این اوضاع و
احوال چه زود همکاران سینه چاک وی، حال که کیسه را خالی یافتند، رهبر را در
خانه اش درحومه پاریس تنها گذاشتند. در کنار او تنها تنی چند بیش نمانده
بودند، که در این میان نزدیک ترین فرد به او آقای بویراحمدی بود، که خود را
یار غار بختیار نمایش می داد. اما زمانی که رژیم مبلغی حتما بسیار بیشتر
از ۵۰۰۰ هزار فرانک حقوق ماهانه اش به او پیشنهاد کرد، پول را پذیرفت و در
حق رئیس خود خیانت کرد و آدمکشان رژیم را به خانه بختیار راه داد و بدین
وسیله سر رهبر را تقدیم رژیم کرد
.


rashid

عبرتی در کار نیست

rashid


گذشته به گواهی تاریخ هیچگاه چراغ راه آینده نبوده و نخواهد بود .
جوامع بشری نیز به گونه ای غیر قابل اجتناب مانند روز و شب و یا جزر و مد تابع چرخه ها یا سیکل cycle پیش رفت و پسرفت هستند . ایران حدود ده هزار سال دوره تعالی را طی کرده و از اواخر ساسانیان وارد چرخه برگشت شده . همانطور که پیشرفت دارای مراحل و زیگزاگهای خود هست دوره پس رفت هم یکباره و بدو مراحل کوتاه مدت اصلاحی سپری نمیشود . به عنوان مثال سامانیان ، نیمه اول دوره صفویان ، سلطنت نادر شاه افشار ، دوره رضاشاه ، و سپس محمد رضاشاه  ، که با گذر از دوران هرج ومرجی که به برکت اشغال ایران توسط دشمنانش انگلیس و شوروی سابق پدید آمد ، مراحل اصلاحی کوتاه مدت بودند که در روند یا چرخه کلی پس رفت ملت ایران نمایان شدند و به همان علت هم پایدار نماندند .  بزرگان شعر و ادب این مملکت مانند فردوسی و حافظ هم در واقع اندیشه روزگار پیشرفت ایران یا همان ایران باستان را باز سازی کرده اند تا نوری در تاریکیها تابانده باشند و کمکی کرده باشند که ایرانیان تمام و کمال تباه نشده و امید به اعتلای مجدد را از دست ندهند . غالب شدن روحیه بدگوئی ، بیگانه پرستی ، خیانت ، خود ستیزی ، بی خردی و بسیاری از این گونه خصائل جریان حاکم یا برتر دوره پسرفت هر جامعه ای هستند . و زندگی و خوشی و نا خوشی ما هم بازیچه این سپهر گردان است . بشنویم از شاهنامه :




مباشید گستاخ با این جهان


که او بتری دارد اندر نهان

چنین است کردار این چرخ پیر

ستاند ز فرزند پستان شیر

که داند کز این گنبد تیز گرد

درو سور چندست و چندی نبرد

براین گونه گردد همی چرخ پیر

گهی چون کمان است و گاهی چو تیر

بدو نیک هردو ز یزدان بود

لب مرد باید که خندان بود
 

 


Souri

Zang e tafrih :)

by Souri on

ترانه:‌روزبه بمانی-

آهنگ و تنظیم: فرزاد فتاحی


"یه دیواره...یه دیواره"/ که یه عمر آزگاره
...اونورش همیشه بن بست/ این ورش هیچی نداره

"یه طرف همه سیاه و، یه طرف همه سفیدیم"
این طرف ریشه نداریم/ اون طرف ریشه بریدیم


اگه از دیوارِ خونه/ چشممون جدا نمی شد
یه "درخت پیر انجیر"/ همه چیزِ ما نمی شد

بسکه زندگی نکردیم/
وحشت از مردن نداریم

ساعتا جلو کشیدن/ وقت غم خوردن نداریم

برای اون "یه وجب خاک"/ همه دنیامونو دادیم
ما برای "بوی گندم"/ خیلی چیزامونو دادیم

هیچکی یادمون نداده/ خنده ی همو ببینیم
این فقط درد "وطن" نیست/ ما تو غربتم همینیم!

اینور و اونورِ دیوار/ درد ما هنوز همونه
آی "شقایق"! ما جماعت دردمون از خودمونه!


تو همه خاطره هامون/ حق دشمن "مُرده باد"ه
حتی راه دشمنی رو هیچکی یادمون نداده

"یه دیواره...یه دیواره"/
که یه عمر آزگاره

اونورش همیشه بن بست/ این ورش هیچی نداره

از عذاب این "قبیله"/ هممون از هم بریدیم
حس هم خونی نداریم/ چون قبیله مونو دیدیم

ما که تو زمزمه هامون/ هی به دامون رسیدیم
یکی یادمون بیاره: کِی به داد هم رسیدیم؟

تو هجوم این همه حرف/ هر جوابی یه سقوطه
تو بگو هر چی که می خوای/ من که "سنگرم سکوته"!


Parham

sunshinegirl

by Parham on

از من میپرسید از گذشته چی یاد گرفته اید؟ ظاهراً که هیچی. ما که هی مطالبو میذاریم لا اقل...


sunshinegirl

and so it continues ...

by sunshinegirl on

اگر گذشته چراغ راه آیند است ، ما از گذشته خود چه یاد گرفته ایم ؟ نسل  من حتی مزه آزادی را هم در ۳۰ سال اخیر نچشیده. اگر ما چیزی از گذشته خود یاد گرفته ایم این است که به نسلهای قبلی خود اعتماد نکنیم. کسانی که امروزادعا میکنند رهبران خوبی برای ما خواهند بود. اگر شما عاقلان امروز از گذشته خود یاد گرفته اید، چه راه حلی برای امروز و  آینده فرزندان این نسل بر باد رفته دارید ؟ چطور ما میتوانیم به پدران و مادران خود اعتماد کنیم که خود را عقلا و صاحبنظران امروز خطاب میکنند در صورتی که نتایج تصمیمات و احساسات بی جا و اشتباه آنها را ما بچه های   انقلاب دادیم و جز سکوت و فرار از کشور از آنها هیچ ندیدیم. 


rashid

دور دیرپای تباهی

rashid



اینکه ما ایرانیها بر سر گذشته های سیاست و یا خوبی و بدی این یا آن دین و فرقه و غیره بد و خوب هم را میگوئیم تا اندازه زیادی مربوط به اینست که ما ایده و باوری به آینده ایران و فرهنگ درخشان و عالم ساز گذشته اش  نداریم ، ما عمومآ خود باخته ایم ، حتا عار یا کسر شآن خود میدانیم که با زبان بی نظیر فارسی ، که قدرت برتر واژه سازیش اصلآ قابل مقایسه با زبانهای امروز دنیا نیست ، بنویسیم و بگوئیم . از مردمی که از زبان و فرهنگ اصیل خود بی اطلاع و فراری هستند چه انتظاری میشود داشت ؟  شاه و بختیار و مصدق و فلان و بیسار هم بهانه است ،  روان بیمار و تباه ما دنبال اینست که بد بگوید و بد بشنود که شاید عقده هایش را خالی کند .
ببینید سعدی چگونه اندیشه سالم پیشینیان را به تصویر کشیده :


بود خار و گل با هم ای هوشمند
چه در بند خاری تو گل دسته بند
کرا زشتخوئی بود در سرشت
نبیند ز طاوس جز پای زشت

و یا حافظ که میگوید:

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرفست

با دوستان مروت با دشمنان مدارا

و فردوسی که فرموده :

به گل ننگرد آنکه او گل خوراست

اگرچه گل از گل ستوده تر است

کرا سرکه دارو بود در جگر

شود زانگبین درد او بیشتر

به گیتی به از راستی پیشه نیست

ز کژی بتر هیچ اندیشه نیست

هنوز معلوم نیست چند نسل دیگر ایرانیان باید در این دوران تخریب و تباهی به سر برند و بروند تا عصری نو با انسانهائی  مثبت اندیش پدیدار شود .


Arj

Dear Souri, I totally agree

by Arj on

Dear Souri, I totally agree with you. Talking about the past will benefit a nation to a certain extent, so long as it actually helps learn from the past mistakes. But dedicating an entire generation's time and life to feeling sorry for the mistakes of the past, is quite detrimental and is hardly the way to go. We can try to find out what led to the upheval of 1979; what made people disenchanted with the Shah, what made Khomeini a viable alternative as a leader or what caused Dr. Bakhtiar's belated attempt to fail...

But trying to find scapegoats for the failures of a defeated regime, fantasising about alternate ways of saving it without diagnosing the causes of its failure (including militarily crackdown) or blaming people for not being worthy of this leader or that..., is going to serve no one. On the contrary, it would help alienate the new generations on the ground in the heart of the battle, facing the consequnces of the previous generation's doings! 

To this generation a leader is the servent of the nation, be it Khamenei, Khomeini, Shah or Bakhtiar --  who are only there to do their utmost to serve people rather than rule them. They don't look at these figures the way we do as idols and worthy of worship! The main thing that this new generation has in common with the previos one though, is their quest for democracy, and the likes of Shah, Khamenei, Bakhtiar and Khomeini have been and are mere pawns in that quest! 


Souri

My friend

by Souri on

The problem is that we never learn nothing from all this talking about the past!

Every year at this time we say the same things about Bakhtiar, be khoda!!!

And the next year, we repeat the same!

 


Veiled Prophet of Khorasan

Souri

by Veiled Prophet of Khorasan on

 

Plenty of people talk about future. But we must learn from our past. Or we are doomed to repeat our past mistakes. Why do you think people spend so much time in schools learning history? 

I do not want to reinvent the wheel. We have people telling us "Iran is not ready for secularism". Well history disagrees. It is our past that defines our identity. Why do we still talk about Khayyam; Hafez; Ferdowsi? All of Shahnameh is about the past. Without our past we are nothing. Iranian identity is based on its past. When people tell me Afghans are savages I remind them of the history of Balkh. Islam tried to erase our past and failed thanks to Ferdowsi.

Whole branches of Physics and other sciences study the past. Why do we theorize about the "big bang". Should we just say oh it was billions of years ago; who cares now? I know some people who want to but it would be a mistake.


Souri

Sunshinegirl : Agreed!

by Souri on

I am from that generation and believe me, I am also tired of all this! Tired of all the "mordeh parast" and also the bunch of desperate people who gather here everyday to make a list of what IRI did yesterday which was not correct (Fred et ol) !!!

It feels good to sit here and say Bakhtiar was a hero, Hoveida was good, Shah was this and that, Toudeh was bad.... and we had a better life under the Monarchy....etc etc....but what does  all this  bring to you the new generation who never knew those people and who doesn't care a bit about the past?

Nobody talks about the future!


Parham

sunshinegirl

by Parham on

گذشته چراغ راه آینده است.


Reality-Bites

Parham

by Reality-Bites on

Regarding your point about no justification on mass killings, I agree 100%, as, I hope, would any humanitarian.


sunshinegirl

در جواب همگی شما

sunshinegirl


این که بود ها و چه کردها با اینکه گذشته ما را شکل داده اند، آینده ما را تغییر نمیدهند. بیش از ۳ دهه است که به نظر میرسد زمان در کشور ما متوقف شده و تمام صاحب نظران در خارج از کشور هنوز بر سر کسانی که هیچ نقشی در سرنوشت و فردای کشور ما ندارند مذاکره  میکنند، به جای اینکه به دنبال  راه حلی برای مشکلات ما باشند. به عنوان یک جوان ایرانی که بعد از انقلاب متولد شده و در زمان جنگ کودکیش را گذرانده ، از اینکه نسلهای قبل خودم که بانی این تحولات بوده اند و اکنون در گذشته زندگی میکنند با قهرمانان امیدهای بر باد رفته شان بسیار دلخور و دلسردم . امیدوارم که تمرکز بیشتری به آینده کشورمان داشته باشیم.   


Arj

Too late

by Arj on

Most dictators miss the last call for reform, and sadly, go for it when it's already too late! Twenty months prior to his premiership, Dr. Bakhtiar's, along with karim Sanjabi's and Dariush Foruhar's, call to Shah asking him to respect the constitution and yield to people's demands for democratic reforms fell on deaf ears. 

That said, it took sacrifice and immense courage for Dr. Bakhtiar to take on a ghoulish task of taking over the reins of an already collapsing regime from the Shah. Alas, it was too little too late! Perhaps, had he had enough time (namely 20 months!) he would have stood a chance to implement the proposed reforms!


Veiled Prophet of Khorasan

Re: Bakhtiar Knew What Was Coming UP

by Veiled Prophet of Khorasan on

 

And that is what separates brave from the coward. By te way:  { I was going to say men but our women had proved themselves so I would never use "man" for "brave" ). Iranians no matter what gender have the ability for bravery.


Nader Vanaki

Bakhtiar Knew What Was Coming UP

by Nader Vanaki on

See the following:

//www.gooya.com/external/www.lenziran.com/2011/08/07/37-days-a-documentary-about-the-life-and-death-of-shapoor-bakhtiar/

even if he had one tenth of a percent chance, he would have tried to save Iran from the fate that was awaiting it.  And he would again if histroy repeated itself but look at who betrayed him.  He was a brave man.


gorbeh pashmalo

Khoda Beyamoorz Bakhtiar presided over a nation

by gorbeh pashmalo on

that was paralyzed from neck up! No matter what he said or did, the brainless nation of Iran stuck their both feet into one shoe and demanded that crazy criminal Khomeini and the rest is one big fat history!

 


Parham

علی پی عزیز

Parham


این آنگلوفیل نمیدونم نشیمنگاهش از چی میسوزه، ولی چیزی که روشنه، اینه که از یه چیزی میسوزه. ”اگر و شاید” میلانی رو "assertion" حساب میکنه، حرفای یه دیپلمات انگلیسی در سال ۱۹۸۰، وقتی هنوز صدام به ایران حمله نکرده بودو عین دلیل و مدرک همکاری بختیار و صدام میدونه، و خلاصه همینجور هم اینجا ورجه وورجه میکنه بدون اینکه بالاخره کسی بفهمه چه مرگشه. میخواد اظهار نظر بکنه بگه ما هم واردیم، میخواد وقت تلف کنه، میخواد فقط کرم بریزه، ایناشو نمیدونم. ولی چیزی که واضحه اینه که یه مرگیش هست. خلاصه امیدوارم یکی براه راست هدایتش کنه. ما که سر در نیاوردیم از کارش.


Souri

Ali jon

by Souri on

I said what I had heard from the very close friend (and cousin) of Ghareh-baaghi (ba ghein albateh)

Sorry for the mis-spelling. I had wrote it with behnevis and only after I 've posted it here , saw the mistake. But I was sure that you guys will forgive me for that, as there's only one Ghareh-baaghi in that matter, and everybody knows how it's spelled in Persian.

Did you read Bakhtiar's memories? How did he describe the situation, at the very moment when he got the news? Do you have any counter story?

I know what I have heard and the person who told it, is not Mr. nobody. He was a very influent and respected person and would not say such things only to amuse people. But I have no proof for that, and leave it to everybody who wants (or doesn't want) to believe it.
And believe it or not, I don't care if you, personally do believe it or not.

ciao


afshinazad

خیانتهای ایرانیان اگر قابل بخشش باشد صدرصد فراموش شدنی نیست.

afshinazad


خیانتهای ایرانیان اگر قابل بخشش باشد صدرصد فراموش شدنی نیست.
دوران قاجار همین اخوندها و صدها سال قبل ازقاجار نیز دشمنی و ایران ستیزی را داشتند ولی تا سال ۵۶ ایرانیان فراموش کرده بودند که این اخوندها بودند که از هر قدم پیشرفت و اصلاحات در ایران را علیه مذهب و دین قلمداد میکردند از چاپ کتاب گرفته تا رادیو و تلویزیون و از ازادی  زنان تا تقسیم املاک برای کشورران و بقیه.
اگر امروز یادی از دکتر بختیار میشود و چقدر ایشان میتوانست برای ازادی و دموکراسی در ایران موثر باشد به نظر من از گناهانی است که ملت ایران میخواهد سپر کند. ولی این گناهان فراموش نشدنی است که چطور یک عده چپ و راست با نام ازادی ایران را ویران کردند ، روشنفکرانی که قطره ای از روشن فکری نداشتند با پول این ملت در خارج دانشگاه رفته بودند ولی بویی از سیاست و دموکراسی و ازادی نبرده بودند بلکه گستاختر از قبل شده بودند، هر ارمانی از گذشته برده باشیم اینست که خیانت به ملت و کشور در ایرانیان در هر زمان از تاریخ ما وجود داشته و خواهد داشت. خوشا به حال ان شیر مردان و زنان ایران که با مانیستند، اگر ایرانی امروز از گذشته و یا حتا ازامروز نیاموزد شانس ان بیشتر از ۵۰% درصد است.


anglophile

داش علی‌

anglophile


این توصیه‌ها رو بمن نکن. به آقای دکتر نهاوندی بکن برادر!!
ولی‌ شما مثل بقیه خودتو دست احساسات نده. آقا شاپور خدا رحمتش کنه اولا کاره‌ای در دستگاه مصدق نبود و مهره بسیار کوچکی بود. در ثانی‌ از همه این پارتی هایی که گفتی‌ هم استفاده کرد و با وجود اینکه مخالف شاه بود تونست برای خودش یه شرکت مشاوره‌ای نون و آب دار راه بندازه. دیگه بابا شاه هم اینقدرا "لٔر" نبود که بیاد دشمن خون پدر کشته خودشو بکنه وزیر و وکیل. ثالثاً فرح خانم با خیلی از این فرانکو فیل‌ها که همه هم دشمن شاه بودن ارتباط داشت. نمی‌شد که هماشون بشن وزیر و سفیر. با با شما‌ها هم دیگه خیلی‌ پر مدعا هستین.

نه داداش


daneshjoo

بی ما مردم شاهپور بختیار چه می توانست بکند؟

daneshjoo


Daneshjoo

من تردید ندارم که هموطنان ما میهن دوستند و

قهرمانان کشور خود را دوست دارند. ولی نمیشودفراموش کرد که

 هیچ قهرمان ملی بدون پشتیبانی مردم زیاد پیش نمی رود.

بی ما مردم شاهپور بختیار چه می توانست بکند؟

من هرگاه داستان  یک انسان آگاه ، دلسوز ، بزرگ، و

 پشتیبان نشده ای مثل ، امیرکبیر،  رضا شاه،

 مصدق ومحمد رضاشاه  و شاهپور بختیار را بیاد

 می آورم، عدم آگاهی را مقصر می دانم .

ازاین  نظر نقش یک  آموزش و پرورش همه جانبه ، کارآمد

و بصیرت پرور و آزادی مطبوعات و رسانه ها یی که بوسیله

 افرادفرهیخته اداره خواهند شد برای آینده ی کشورمان حیاتی می دانم. 


Ali P.

پارتی های بختیار

Ali P.


در سالهای پس از 28 مرداد،، و سالها پیش از آنکه  "اطرافیان شهبانو وی را به فرانسه “Le Cousin” (پسرخاله) بخواندند"، بختیار پارتی های کلفتی در دستگاه داشت:

 

1-ملکه ثریا اسفندیاری، همسر محمد رضا شاه، دختر عموی بختیار بود

2- تیمسار بختیار ، مرد قدرتمند ایران و فرمانده نظامی تهران پسر عموی ایشان بود

بختیار با هر دو روابط حسنه ای داشت ولی با این حال حدود 6 سال از عمرش را - زمانی که ثریا اسفندیاری، و وقتی که فرح پهلوی ، به نوبت ملکه ایران بودند- در زندان گذراند.

او اگر اهل استفاده از نفوذ خانوادگی و خویشاوندی بود، در همان سال ها برای خودش از این طریق- یا توسط "قباد ظفر،" کذایی-شغل نون و آبداری جور میکرد و یا لااقل از حبس در امان میماند.

 

 

نه برادر.

 

برچسب "پارتی بازی" مثل بسیار برچسب های دیگر، با هزار من سریش، به هیچ جای این مرد لر نمیچسبد.


Ali P.

سوری جان

Ali P.


"...بختیار در حال صرف نهار بود. به شدت عصبانی شد و ظرف غذایش رو به طرف
قره باقی‌ پرت کرد و ..."

 

روایت "نزدیک‌ترین دوست و فامیل قره باقی" به شما بیگمان قابل تردید نیست.

( اگر چه این داستان نه در خاطرات بختیار به این صورت آمده و نه در خاطرات قره باغی و نه در هیچ جای دیگری تا آنجا که من اطلاع دارم).‌،

 

حدس من اینست که این شخص همان نزدیک ترین دوست و فامیل شخصی به نام آقای قره باقی بوده و هیچ نسبتی با ژنرال قره باغی معروف نداشته.

 

این البته حدس بنده است و مدرکی برای اثباتش ندارم.

خدا داند.


anglophile

بختیار چرا و چگونه نخست وزیر شد

anglophile


بر گرفته از کتاب "خمینی در فرانسه" به قلم دکتر هوشنگ نهاوندی

 

شهبانو فرح مسبب اصلی انتصاب شاپور بختیار به ریاست دولت بود. ایشان سه ماه قبل از آنکه شاپور بختیار به کاخ نیاوران احضار شود، در خفا با وی ملاقات کرد.

ملاقات در ویلای محمدعلی قطبی، دایی شهبانو که مقاطعه کاری ثروتمند بود، صورت گرفت. این ویلا در دروّس – محله ای در شمال پایتخت ایران- قرار دارد. شاپور بختیار شش ساعت در این محل ماند. سه ساعت با شهبانو که به طور کاملاً محرمانه و ناشناس به آنجا آمده بود به گفتگو نشست و تقریباً سه ساعت دیگر با خاله خود لوئیز صمصام بختیاری، که هنوز همسر محمد علی قطبی بود. ترتیب این ملاقات را لوئیز قطبی داده بود که جزو نزدیک ترین کسان و مشاوران شهبانو محسوب می‌شد و گویا وسیله و رابط اصلی آن رضا قطبی پسر دایی و “تقریباً برادر” شهبانو و پسر خاله شاپور بختیار بود. در نتیجه می‌توان پنداشت که این ارتباط نزدیک خانوادگی در ترتیب ملاقات موثر بوده.

 

سال‌ها بعد، تاریخ انجام این ملاقات بسیار بحث انگیز شد. شهبانو در خاطرات خود نوشته که نخستین دیدارش با شاپور بختیار پس از انتساب وی به نخست وزیری، یعنی در اواخر نیمه دوم دسامبر ۱۹۷۸ انجام گرفته. لوئیز صمصام بختیاری- قطبی، تاریخ وقوع آن را در “یک روز سرد پاییز” قرار داده. گفته بختیار، که مورد تأیید محمدعلی قطبی و همسر سابقش می‌باشد، قابل قبول به نظر می‌رسد.

 

شهبانو و شاپور بختیار، اقلاً یک ملاقات دیگر نیز داشتند. شهبانو یک مجلّد از اشعار پُل الوار، شاعر معاصر معروف فرانسوی را به بختیار که مردی شعر‌دوست و شعر‌شناس بود، هدیه کرد. شاپور بختیار “دشمنی و کینه خود را نسبت به خانواده پهلوی هرگز پنهان نمی‌کرد”. نفرتی که از شاه داشت بر هیچ‌کس پوشیده نبود. اما در ستایش شهبانو داد سخن داده و آراء‌اش را “خیلی نزدیک” به عقاید خود دانسته. دیدار شاه یا شهبانو با این و آن، در شرایط کاملاً محرمانه، امری عادی بود. گارد شاهنشاهی مباشرت این کار را بر عهده می‌گرفت. در مورد ملاقات‌های سیاسی داخلی یا بین المللی هرگز این جنبه سرّی، بر سر زبان‌ها نیفتاد. مجادلاتی که در سال‌های اخیر پیرامون ملاقات‌های شاپور بختیار یا شهبانو بروز کرده ناشی از آن بود و هست که مشارالیها حتی منکر انجام آنها قبل از انتصاب بختیار به نخست وزیری شده. اگر چنین انکاری نشده بود، بحثی هم پیش نمی‌آمد.

 

سال‌ها بود که شاپور بختیار می‌کوشید با سفارت آمریکا در تهران حسن رابطه برقرار کند. هنگامی که جریان انتصابش به ریاست دولت آغاز شد، بختیار کوشید که تا حد امکان شاه را نسبت به خود آسوده خاطر سازد، تا مبادا با این انتصاب روی موافق نشان ندهد. قباد ظفر، که یکی از مهندسان سرشناس و موّجه تهران و در ضمن از برجستگان ایل بختیاری و نزدیک به دربار بود، نامه‌ای به شاه نوشت و در آن به درخواست شاپور بختیار، وفاداری او را به مقام سلطنت و به رعایت قانون اساسی شخصاً تضمین کرد. در طی نیمه دوم دسامبر ۱۹۷۸، شاه دو بار شاپور بختیار را به حضور پذیرفت. بار اول، سپهبد مقدم رئیس سازمان اطلاعات و امنیت او را شبانگاه شخصاً با وسیله نقلیه اختصاصی خود به کاخ برد.

۱۹۷۸همچنین بختیار، در روز ۱۸ دسامبر 

، قبل از آنکه رسماً به ریاست دولت برگزیده شود، در یک ناهار خصوصی برنامه “دولت آینده” خود را به سفیر کبیر بریتانیا در تهران توضیح داد. در روز ۳۱ دسامبر ۱۹۷۸، درست یک سال بعد از مسافرت معروف کارتر به ایران، شاه رسماً او را مأمور تشکیل دولت جدید کرد. از آن پس در تمام مذاکرات خصوصی‌اش شاه از بختیار به عنوان “آخرین نخست وزیر شاهنشاهی ایران” سخن می‌گفت و اطرافیان شهبانو وی را به فرانسه “Le Cousin” (پسرخاله) می‌خواندند.

//persian-heritage.com/?p=18094

 


anglophile

Why are you boys (and girls) so afraid to name Sadighi?

by anglophile on

Well, I agree that the level of your erudition is very average , if not below average, but even with an average education one should be able to see that Bakhtiar was doomed to fail even before his promoters (tell you more later) were pressing the Shah to select him for PM. Did I say promoters? Just read Dr Nahavandi's account of how Bakhtiar's family relations with Farah Pahlavi (through Louis Samsam-Ghotbi, his maternal aunt and Farah's uncle's wife - zan daee - led to Bakhtiar's name being passed over such an outstanding candidate as Dr Gholam-Hossein Sadighi or even the America's favourite stooge Ali Amini. Even his closest allies admit that his "hope" for success was totally unfounded (see the Man-o-to documentary). Bakhtiar was an unknown outsider who lacked all the necessary qualifications for the post in that critical period. Fighting Franco (even if true) was no good a credit for fighting Khomeini. Bakhtiar's conditions for accepting the premiership were the same as Farah's and the Shah's: Royal family's leaving Iran. BTW, Abbas Milani's assertions are completely based on facts and the US-UK declassified documents.  Those who disagree belong to the lowly levels of erudititions again. Lastly, I am not here to win or lose any debate. I am here to educate some. Otherwsie, I have utmost respect for the man, despite his so-called social-liberal republicanism.

Souri

بختیار رودست خورد....

Souri


با اینکه زیاد دوست ندارم در این زمنیه نظر بدم، چونک اطلاعات
کافی‌ ندارم، ولی‌ فکر می‌کنم بد نباشه که یک نکته کوچیک رو که از
نزدیک‌ترین دوست و فامیل قره باقی‌، مستقیما شنیدم، تعریف کنم.

وقتیکه قره باقی‌ به بختیار اعلام کرد که ارتش یک ساعت پیش تسلیم ملت
شده، بختیار در حال صرف نهار بود. به شدت عصبانی شد و ظرف غذایش رو به طرف
قره باقی‌ پرت کرد و  گفت: شما بدون مشورت با من اینکا رو کردید؟ من نخست
وزیر این کشورم. اگر قرار بود که اینکار رو بکنیم، من خودم برنامه کودتا
داشتم، خودم کودتا می‌کردم........چرا با من مشورت نکردید؟

اما قره باقی‌ به او گفت که دستور از بالا اومده بود. حالا ما هنوز
نفهمیدیم، این بالا، کی‌ بود؟ آیا خود شاه بود؟ یا بالا تر از شاه (سیا) و
غیره؟

در ضمن جی‌-دی جان: واقعا خیلی‌ از کامنتت خندیدم. صد در صد باهات
موافقم. این آقای میلانی هرگز هیچ نظری نداده که مبتنی‌ بر اسناد و مدارک
محکمی باشه. تمام نظریاتش در مورد شاه و سلطنت، همه مبنی بر افکار و خیال
بافی‌‌های شخصی‌ خودشه. همش هم خال‌زنک بازیه. به کلی‌ از مرحله پرته. به
قول شما، خیلی‌ عوام پرستانه صحبت میکنه، و اصلا هیچ شباهتی به یک پژوهشگر
آگاه و باسواد نداره. منکه هیچ قبولش ندارم. والسلام.


Parham

Reality Bites

by Parham on

You do have a very valid point. But also keep in mind that nothing really warrants mass killings to be successful in the end. Meaning the crowd can also just not back down until the end, until "someone kills someone".
But you are right, I didn't take good examples for my point.


Reality-Bites

Parham regarding your last point

by Reality-Bites on

Just a counter-view, if I may.

The wholesale shooting of people in Egypt didn't work, because, aside from (thankfully) limited number of shootings/deaths, mass killings didn't really happen. Mubarak did essentially what Shah did, that is after resisting the pressure to resign for a while, he did go and didn't hang on to the last breath while trying to commit mass killings.

It hasn't worked in Libya, because NATO has intervened, destroying much of Ghadafi's military infrastructure. Nevertheless, there has been a lot of killings on both sides and if Ghadafi had been left to get on with, he would've killed as many people as it took to hang on. As for Syria, well Assad is on a killing spree now and unless there is external intervention, in all likelihood he will hang on to power.

Taking a broader view, there are two kinds of dictators; soft ones like Shah and Mubarak and hard ones Like Saddam, Ghadafi and Assad and his father.

In moments of crisis the soft ones try to hang on to power with a certain degree of intimidation and repression, while believing they still have some genuine popular support to see out the protests. However, the soft dictators will let go when it is clear that the opposition is simply too big and they decide they don't want to shed more blood.

The hard ones, don't give a rat's ass how much support they have, and will slaughter people in thousands and indeed tens of thousands if necessary just to stay in power. Invariably they try to hang on to power until the last possible moment.

Also, there is an important difference between the time of Shah's rule and today. That difference is new technology. During Shah's time we didn't have devices such as mobile phones, Satellite TV, PCs, the internet etc which anyone could use to either to organise protests quickly and broadcast around the world immediate footage of protests and killings by the regime, ala Neda Sultan's murder. So, despite the Revolution of 1979 gaining worldwide coverage, the actual extent of clashes and casualties were more often than not subject of speculation and manipulation.

Point being, imo, it would've been easier in those days for a ruthless army general to get away with mass killings and suppression of dissent than it is today. Indeed that is exactly what happened in the Iraq of the 1980s under Saddam and 1982 in Syria when Hafez Assad ordered mass killings in Hama, which gained next to nothing publicity and certainly nothing compared to the current upheaval in Syria.