قاعده بازی

هنوز ما همان افراد دوران فتحعلی شاه قاجار هستیم


Share/Save/Bookmark

 قاعده بازی
by cyrous moradi
19-Jun-2010
 

روز چهارشنبه نهم ژوئن سال جاری میلادی، ساعت ده صبح به وقت نیویورک، شورای امنیت سازمان ملل متحد برای تصویب قطعنامه ای که حتی پیش از تشکیل جلسه، با شماره 1929 مشخص و بعد از ماه ها رایزنی بین پنج عضو دائمی شورای امنیت، پیش نویس آن تهیه شده بود، تشکیل جلسه داده و با دوازده رای موافق و دو رای مخالف ترکیه و برزیل و رای ممتنع لبنان، آن را تصویب کرد.

قبلاً هم قطعنامه های 1969،1737، 1747 و سرانجام 1803 و 1835 در مناسبتهای مختلف برای تحریم ایران و وادار کردن تهران به دست کشیدن از برنامه های هسته ای خود توسط شورای امنیت سازمان ملل به تصویب رسیده بود. وجه مشخصه قطعنامه اخیر، همرایی بی سابقه پنج قدرت اصلی سازمان ملل متحد و حمایت سایر قدرت های اقتصادی عمده جهان که عضو شورای امنیت نیستند از آن است.

این حادثه در دهمین سال هزاره سوم روی میدهد و جدا از همه پی آمدهای آن می تواند شاهدی از عدم شناخت سیستم بین المللی توسط سیاستمداران و در عین حال مردم عادی ایران در طول چند قرنی باشد که از آشنایی ما با تمدن غربی می گذرد. همه شکستهایی بین المللی ایران نتیجه عدم درک روشن ما از سیستم بین المللی غالب بر جهان است که بعد از رنسانس در اروپا جا افتاد ولی به نظر میرسد که ما تاکنون از درک درست آن غافل بوده ایم و صدور این قطعنامه ها در این راستا بوده است.

به عنوان نمونه به یک رویداد دیگر در تاریخ روابط خارجی ایران اشاره میکنم. شکستهای دیگر ایران نیز از این دست بوده و ساختار آنها بر پایه عدم شناخت و درک درست ما از تحولات سیستم بین المللی استوار بوده اند. همه این ها نشان دهنده جهالت حداقل دویست ساله ما در عدم درک قوانین بازیهای بین المللی است.

بیش از دویست سال قبل از آن "ميرزا محمد رضا خان سفير فوق العاده ایران و بيگلر بيگى قزوين" در 4 مه 1807 برابر با (25 صفر 1222 قمرى) در اردوگاه نظامى "فين کن اشتاينFinkenstein" در خاک لهستان هنگاميکه ناپلئون امپراطور فرانسه، مشغول جنگ با اتحاديه چهارم اروپا مرکب از پروس، روسيه، انگلستان و سوئد بود بحضور وی رسيد وهداياى فتحعليشاه و نامه وى را به امپراطور فرانسه داد و عهدنامه فين کن اشتاين را در 16 ماده را با دولت فرانسه امضا کرد. هدف فتحعلی شاه ایجاد اتحادی با امپراطور جاه طلب فرانسه بر ضد روسیه بود تا بتواند با حمایت ناپلئون شهرهای از دست رفته قفقاز را به دست آورده و اقتدار تهران را بر گرجستان بر قرار سازد. تازه دو ماه از امضاء این موافقتنامه گذشته بود که ناپلئون در هفتم ژوئیه همان سال با الکساندر اول امپراطور روسیه قرار داد TILSITرا امضاء کرد و طی نامه ای به فتحعلی شاه قاجار پادشاه ایران توصیه کرد که سعی کند اختلافات خود را با امپراطور روسیه از طرق مسالمت آمیز حل کند !!

تا اینجای قضیه نه شاه و نه هیچکدام از درباریان نفهمیدند که چه اتفاقی افتاده است. آنها هیچگاه این سوال منطقی را مطرح نکردند که چگونه ناپلئون در ظرف تنها دوماه متحد شرقی را به امپراطور روسیه فروخت و تعهد خود را مبنی بر تایید حاکمیت ایران بر قفقاز، فراموش کرد. فتحعلی شاه قاجار و درباریان وی که اطلاع دقیقی از اروپای بعد از رنسانس نداشتند دردام جدیدی افتادند.

ناپلئون برای حفظ ظاهر و تقویت جنبه ضد انگلیسی قرارداد موافقت کرد ژنرال Clude Mattieu Count Gardane برای تقویت قدرت نظامی ایران و ایجاد اتحادی از فرانسه و ایران و افغانها برای حمله به شبه قاره هند را در راس هیئتی به ایران بفرستد. این هئیت 53 نفر عضو و 90 راس اسب و قاطر داشت و بعد از 4 روز توقف در قزوین به خاطر اینکه منجمان سلطنتی روز سعدی را برای ورودشان تعیین کنند، سرانجام روز 4 دسامبر سال 1807 وارد تهران شدند. ژنرال گاردان که فتحعلی شاه لقب خان به وی داد و او را غاردان خان می نامید، در میان کارشکنی های عوامل انگلیسی و ایادی ایرانی آنها سرانجام در آوریل سال 1809 از ایران رفت. این درحالی بود که تا آن تاریخ برخوردی جدی بین ایران و انگلیس پیش نیامده بود و این روسها بودند که همه سرزمین های ایرانی شمال رود ارس را اشغال کرده بودند. ناپلئون در جهت تامین منافع خود و سوء استفاده از جهالت دولتمردان ایرانی، اتحادی با دربار فتحعلی شاه بست که تنها در جهت تحقق آرزوهای قدیمش برای تصرف هندوستان بود و دولت تهران هیچ نفعی در آن نداشت.

در اینجا هدف مقاله این نیست که ماموریت ژنرال گاردان در ایران تحلیل و عوامل شکست و احتمالاً پیروزی آن مشخص شود بلکه اشاره به تاریخی حداقل دویست ساله عدم شناخت نظام بین الملل توسط مردم عادی و حتی دولتمردان ایرانی است. این نشان دهنده آن است که تصورات ما از دنیای سیاست و نظام بین الملل همان روابط عاطفی است که بین آحاد جامعه بر قرار است. همانگونه که صفاتی همچون وفاداری، احترام، گذشت و خویشتن داری ارزش های جتماعی تلقی می شوند و خیانت و جنگ و تجاوز در روابط بین فردی نکوهیده هستند، ما در سیصد سال گذشته اینها را به عالم سیاست تسری داده و هر دو دنیای روابط بین فردی و روابط بین کشورها را یکسان ارزیابی می کنیم. رفتار اخیر روسیه در همراهی با قدرتهای غربی و موافقت با متن قطعنامه 1929دقیقاً تکرار حادثه ژنرال گاردان است به نحویی دیگر که می توان آن را در یک کلمه خلاصه کرد: منافع ملی هر کشوری مقدم بر همه مصالح است و برای تامین آن میتوان اتحادهای جدیدی برقرار و اتحاد های کهنه را به طاق نسیان سپرد.

شاید بتوان نیکولو برناردو ماکیاولی (به ایتالیایی: Niccolò di Bernardo dei Machiavelli) متولد 1469 و درگذشته به سال 1527 را تبیین کننده اصول حاکم بر جهان سیاسی مدرن شمرد. ماکیاولی برای اولین بار به صورتی کاملاً روشن این جهان و رویدادهای آن را دارای اصالت شمرده و قدرت را تکریم کرد. تفکرات این دانشمند بزرگ علوم سیاسی بر همه سیاستمداران بعد از خود تاکنون تاثیرات زیادی گذاشته است. به گفته ماکیاولی بهتر است از کشوری حساب ببرند تا اینکه دوستش داشته باشند:

Is est recedentia tutus futurus vereor quam diligo

و به گفته لرد پالمرستون( که تحت تاثیر فلسفه سیاسی ماکیاول بود) انگلستان منافع ثابت دارد نه دوستان همیشگی.

My country has no permanent friends, only permanent interests

متاسفانه بعد از گذشت نزدیک پانصد سال از رونسانس در اروپا و تعامل سیصد ساله ما با اروپائیان، هنوز از نظر ساختاری با دو مثالی که در بالا گفته شد، ما همان افراد دوران فتحعلی شاه قاجار هستیم. در آن زمان به دنبال اتحادی با فرانسه بر ضد روس و انگلیس بودیم که نهایتاً به دلیل عدم شناخت درست ما از فلسفه سیاسی رایج در اروپا، پاین غم انگیزی یافت. صدور قطعنامه 1929 در همان راستا صورت گرفت. این بار بر عکس به دنبال اتحادی با روسها و چینی ها بر ضد کشورهای غربی بودیم که باز به دلیل عدم شناخت دقیق ما از اوضاع و تسری عواطف انسانی و فردی به دنیای سیاست، ساده لوحانه فکر کردیم چون ویلادیمیر پوتین به ایران آمد و نان و نمک ما را خورد، نمکدان نخواهد شکست. روسها از نظر حرفه ای درست عمل کردند، همانگونه که ناپلئون در زیر پا گذاشتن قراردادش با فتحعلی شاه درست عمل کرد. هردو به دنبال تامین منافع ملی کشورشان بودند نه به دست آوردن دل فلان شاه و رئیس جمهور. جهان سیاست، دنیایی است پویا که هر لحظه در آن دوستی ها و دشمنی های جدیدی شکل می گیرد. بازنده ها کسانی هستند که ارزش های ابدی و دوستان و دشمنان ثابت برای خود تعریف و در پی اتحاد های جاویدان هستند. تنها ارزش ماندگار و تغییر ناپذیر منافع ملی هست که باید به هر وسیله ای تامین شوند.

تمام تاریخ معاصر ما، تکرار همین سوء تفاهم است. سیاستمداران بزرگی که در دوران ملی شدن صنعت نفت زمام امور را در دست داشتند شناخت روشنتری از سیستم بین المللی نداشتند و تصور میکردند چون از نظر حقوقی، دعوا به نفع ما است، نهایتاً حق پیروز خواهد شد. این ساده لوحی محض بود که کشورمان را صدها سال به عقب برد. یکی از مقامات جمهوری اسلامی ایران، در سخنرانی اخیر خود رهبران غربی را به دودوزه بازی و دو رویی متهم کرده است. غافل از اینکه این ها ارزش های دنیای سیاست حداقل در پانصد سال گذشته بوده است. دوستی های صرف، آنگونه که در جهان عاطفی و بین فردی وجود دارد، در جهان سیاست معنایی ندارد.

رهبران غربی نمونه های موفقی از کاربرد اصول ماکیاولیستی در جهان سیاست هستند. سر وینستون چرچیل نخست وزیر زمان جنگ بریتانیا، دشمنی آشتی ناپذیری با کمونیسم داشت و سالها در مقام های مختلف دولتی همه تلاش خود را برای برانداختن حکومت شوروی به کار برد ولی بعد از 22 ژوئن سال 1941 و حمله آلمان به اتحاد شوروی در شرایط جدیدی قرار گرفته و متحد دشمن دیروزی خود بر علیه هیتلر شد. اتحادی که بعد از پایان جنگ و در شرایط ویژه جنگ سرد به سرعت فروپاشید و دوستی های دیروزی فراموش گردیده و اتحاد های جدیدی برقرار گردید. هیتلر در سال 1939 قرارداد پنجاه ساله عدم تجاوز با استالین امضاء و لهستان را با شوروی تقسیم کرد. هنوز دو سال از امضاء قرارداد نگذشته بود که در اول تیرماه سال 1320 وقتی اوضاع را به نفع خود ارزیابی کرد، دیگر دلیلی بر پایبندی به آن نیافت. به قول هیتلر، قراردادها برای آن امضاء می شوند تا در شرایط مناسبی نقض شوند.

همه این رویداد ها برای ما چه به عنوان اشخاص عادی و غیر سیاسی و چه سیاستمداران حرفه ای قابل درک نیستند. برای ما دوستی هاو دشمنی ها ابدی هستند. آنقدر بر ضد قواعد بازی جاری در جهان سیاست حرافی کرده ایم که یادمان رفته مقررات آن را فرا بگیریم. هر شرایطی دوستان و دشمنان خاص خود را دارد. تنها نکته مهم تعریف دقیق منافع ملی است.

در بین سیاستمداران ایرانی احتمالاً احمد قوام السلطنه نخست وزیر ایران در سال 1325حرفه ای ترین از این نظر باشد. وی در تیرماه سال 1325 برای به دست آوردن دل روسها و خام کردن حزب توده ایران، دولتی ائتلافی با شرکت سه وزیر کمونیست تشکیل داد. بلافاصله با تغییر شرایط، وزرای توده ای را از کابینه بیرون کرده و دولت دیگری روی کار آورد که در این مقاله جای بحث آن نیست. قوام از شخصیتهایی است که موافقان و مخالفان زیادی در تاریخ معاصر ایران دارد ولی هیچکس قابلیتهای حرفه ای وی رادر درک درست اصول خدشه ناپذیر ماکیاولیزم نمی تواند انکار کند.

به نظر میرسد هیچکس در ایران آماده یادگیری و کاربست اصول رایج صحنه سیاست بین المللی و بازخوانی مجدد کتاب های ماکیاول نیست.هر چقدر دیر تر این کار صوت بگیرد تاوان سنگین تری هم باید پرداخت گردد. هنوز ما در صحنه بین المللی به اخلاق معتقدیم و ماکیاول را نه یک عالم جهان سیاست بلکه مردی شیطان صفت میدانیم که مردم را به زیر پا گذاشتن اصول عاطفی دعوت می کند. این در حالی است که ماکیاول جهان سیاست را همانگونه که هست تشریح کرد نه آنگونه که باید باشد و معلمان اخلاق همواره در آن جهت موعظه می کنند. به قول ماکیاول، بقای کشور و رفاه رعیت فوری ترین وظیفه امیر است و هر اقدام در جهت تحقق این اهداف قابل توجیه هست. هردو کتاب ماکیاول از کم خواننده ترین کتب در بین ایرانیان است. رای ممتنع لبنان، وجه دیگری از جهالت سیاسی ما و مهارت دیپلماتیک کشورهای دیگر را نشان میدهد. لبنان که همه انتظار داشتند با وجود نفوذ وسیع ایران در آن کشور، رای منفی به قطعنامه 1929 بدهد، منافع ملی خود را در نظر گرفته و رای ممتنع داد تا تضمینی بر روابط سنتی و تاریخی نزدیک با دول غربی به ویژه فرانسه باشد که همواره حامی استقلال لبنان بوده و داشتن روابط دوستانه با پاریس در جهت تقویت و تامین منافع ملی لبنان تلقی می شود.


Share/Save/Bookmark

Recently by cyrous moradiCommentsDate
به صندوق رای ایمان آوریم
3
Nov 04, 2012
چه باید کرد؟
9
Oct 02, 2012
سازش تاریخی
2
Sep 03, 2012
more from cyrous moradi
 
Jeesh Daram

بسیار عالی بود

Jeesh Daram


تحلیلی بسیار عالی و واقعی از روحیه ایرانی و ارائه شواهدی مربوط به آن. در راستای این مطلب باید اشاره به کتاب "چرا ایران عقب افتاد و غرب پیش رفت؟"  نوشته کاظم علمداری بشود که عوامل دیگری مانند مذهب را مطرح میکند و اینکه ایرانیان قادر نیستند راهی برای پشت سر گذاشتن مشکلات تاریخی و طبیعی خود بیابند و پیوسته با تخریب یک دیکتاتوری، خودرا گریبانگیر یک دیکتاتوری دیگر مینمایند


cyrous moradi

Dear No Fear ! You got it ! we are the same people as we were

by cyrous moradi on

نکته ای که بنده سعی در بیانش دارم خیلی ساده است: در دویست سال گذشته طرز تلقی ما از سیستم بین المللی تغییری نکرده است" به علت اینکه نمی خواستم نوشتار مطول گردد، تنها به دو حادثه مهم در در دو انتهای این بازه زمانی اشاره کردم. آمدن ژنرال گاردان به ایران در دویست سال قبل و صدور قطعنامه 1929 در یک نکته مشترک هستند: ما تلقی درستی از سیستم بین المللی نداریم. منظور من این نیست که به قول شما با تعمیم یک حادثه تاریخی ، به نتیجه گیری مطلوب خود برسم.نه این طور نیست. اگر متن رابه دقت خوانده باشید اشاره کرده ام که در همین مدت دویست ساله هر گاه شکستی در سطح بین المللی داشتیم( ملی شدن صنعت نفت ) و یا رویدادهای دیگر، همگی نشان دهنده این نکته هستند که تصوری که ما از سیستم بین المللی داریم غلط است.  سیاستمداران ما در عصر قبل از رنسانس  و انتشار کتب ماکیاول زندگی می کنند. ما تعریف دقیقی از منافع ملی کشورمان نداشته و نداریم. محمد حسنین هیکل ، روزنامه نگار مشهور عرب، زمانی گفته بود که سیاستمداران اسرائیلی امتیاز بزرگی به زمامداران عرب دارند و آن این نکته است که حکام عرب قبیله ای فکر می کنند و تصور روشنی از سیستم بین المللی و نقش کشورهای مختلف در آن ندارند. در حالی که رهبران اسرائیل جهانی فکر کرده و ارزش دقیق بازیگران در صحنه بین المللی را می دانند. به عنوان مثال با وجود روابط سنتی قوی بین اسرائیل و آمریکا، به دلیل آنکه تا سال 2035 چین و هندوستان به قدرت های طراز اول اقتصادی جهان تبدیل خواهند شد، تل آویو، از سالها قبل در صدد گسترش روابط خود با دهلی نو و پکن بر آمده و در این کار موفق شده است.در سال 1828 دولت وقت ایران سرزمین های زیادی را در شمال رود ارس به روسها باخت. تا کنون که بنده این سطور را می نویسم، پژوهش دقیقی در باره علل این شکست صورت نگرفته است . این در حالی است که فرصت دویست ساله برای تحقیق داشتیم. اگر هم پیروزی های کوچکی در سطح بین المللی داشتیم، استثناً کنترل امور دست سیاستمدارانی بود که شناخت درستی از بازیگران بین المللی داشتند. نظیر آزادی آذربایجان از اشغال ارتش سرخ در سال 1946. ما هنوز هم به رعایت اخلاق در سیاست بین المللی معتقدیم و دوستی های ما ابدی هستند. در روزنامه های تهران خبری منتشر شده که مقامات وزارت خارجه ایران رای مثبت روسیه به قطعنامه 1929 را دلسوزانه نامیده اند ! این یعنی اینکه هنوز مسکو دوست ما است و از این گونه سوء تفاهم ها بین دوستان همیشه پیش می آید !! ما قاعده بازی را نمی دانیم. همین.

 


No Fear

Too much generalization..

by No Fear on

I read the entire article waiting for the evidence of Iran`s rash and emotional reactions (in form of a policy ) when dealing with current international issues , and the only thing the author has based his reasons on were the rhetorical rants of some fire brand politicians in Iran. Therefore, our entire policies must be wrong.

 

 


G Man

I am not following this

by G Man on

Help me out here.

From history I kind of remember that Napolian invaded and captured Moscow. No, it was from Tolstoy's war and peace. Not the book, I watched the movie that Henry Fonda played in.

The article doesnt mention the fact that there are other players in the Middle East.

We have the British, Ottomon turks and Portogees as players.

It is becoming obvious to me by reading the article that the British interests are really permanent, so I can only guess that this was also written by British interests for sure. That is the conclusion I draw from this article. I suggest watching Master and commander DVD to see the extent of rivarly between England and France. 

Too me. Napolian as he is burried in Paris did what he was supposed to do, he invaded half of Russia. If that is not enough what do we expect?

For Napolian to hand over the northern parts of Iran back to us when we had no intention of helping him in the south?

Wasnt that the time Iran should have attacked Russia from the south to gain back the land lost? Strategically speaking, Yes. Even as Art of War or Machiavelli suggest we should have done something. But we chose to do nothing.  That seems to be Iranian way to obtain things.

 Not doing that, was the short coming of Fatahali shah but not Abbass Mirza.  The prince, as the masterpiece of Machiavelli was called sent the first batch of students to Europe and asked for funds to pay his army when defending Iran, but his Opium addict father would not send him money to defend Iran's intersts up north.

Many refugees came south to Iran as the Tzars' army had invaded Turkamistan and Azarbayjan.  My grandmother was one with seven daughters, that crossed the border in Nakhjavan. They had relatives in Iran that had migrated north or south and at least knew them to stay temporarily with them. 

She was the daugther of the a local ruller near or in Esghabad in Turkamanistan.

Back to the article. I dont believe this responsiblity of losing land only should be blamed on one government alone. It goes way back. But, I guess we rather misrepresent the history to draw the conclusions we want, if they meet our purpose and desired results.

 


free vs islam

world changes by minute but not Iranian

by free vs islam on

All true and right on the spot.when the country has two form of government and there is no trust between government and the people and there is nothing but betrayal from government and hardship in society and there is not a single hope for better future for most of Iranians, There is no doubt that government is threaten from inside and will never care about national interest but their own Swiss bank account.If there is unity in country and government is working for the people and best interest of country no doubt there would be fewer problems with foreign policies. No one knows everything but everyone knows everything, our governments all they do is mistreat the people and never respect them and they do not want their people involved in politics or any affair that could balance the economy and society and the country.  Iranian never been loyal to each other and lack of trust and unity and most important, we never had a rulers that to be wise enough to understand logic of power and politics and toady’s problem compare to 100 to 500 years ago even worse than any Iranian could imagine. It is not that we are stupid but we are more like our own enemy.